دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۶ شهریور ۲۲, چهارشنبه

دو مقاله.اسلام سیاسی و روشنگری....بازی فلاسفه ی اسلامی با عقل بشر.ت. گرمسار

 از آنجائیکه در اسلام اصول دین و مبانی سیاست با یکدیگر درآمیخته، و برپایه ی نقل از پیامبر این دین، دین و دولت توامانند، یعنی سیاست مسلمانان عین دیانت شان است، بازی فلاسفه ی اسلامی با عقل بشر، ماجرائی شنیدی و قابل تعمق است. بنابر تعریف معمول، عقل یا خرد یک توانایی است که با آن می‌توان به طور خودآگاهانه معنی ها را درک کرد، منطق به کار برد، واقعیت‌ها را سازماندهی کرد یا صحت آنها را بررسی نمود و بر اساس اطلاعات موجود یا اطلاعات جدید، باورها، شیوه‌ها و یا نهادهای اجتماعی را تغییر داد یا توجیه کرد، ضمن اینکه هیچ خدا و پیامبر و امامی نمی تواند منکر آن گردد که عقل یکی از خصوصیات قطعی طبیعت انسان به شمار می‌آید، که ارتباط نزدیکی با فعالیت‌های مخصوص به انسان‌ها دارد. به همین سبب در مفاهیمی مانند فلسفه، علم، زبان، ریاضیات و هنر. گاهی اوقات برای اشاره به عقل از عبارت‌های عقلانیت یا خردورزی استفاده می‌شود.

رنه دکارت ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی دوران رنسانس، جامع ترین، کامل‌ترین و موثرترین تعبیر از عقل در مقام اندیشه‌ی روشمند را ارایه داده و معتقد است همه انسان‌ها به نسبت مساوی از درک درست بهره‌مند اند، تا آنجا که کتاب گفتار در روش را با این جملات آغاز کرده است: درک درست بهتر از هر چیز در میان مردم به طور مساوی توزیع شده است چنانکه هر کس فکر می‌کند که به حد نهايت از آن برخوردار است، به گونه‌ای که حتی زياده‌ خواهترين افراد هم معمولاً به داشتن سهمی بيشتر از آنکه دارند، تمايلی نشان نمی ‌دهند. نکته جالب در فلسفه‌ی دکارت آن است که وی انسان را به دو بخش عقل و جسم تقسیم کرده و علاوه بر این تقسیم های مربوط به درجه بندی عقل در میان انسانها را مردود می داند. او باور داشت که عقل کامل یک انسان در سن سی سالگی به طور کامل تکمیل میشود. درمقابل با این تعریف جامع فلاسفه اسلامی رندانه و با هدف توجیه دین و دولت توامان شان، نه تنها به داشتن سهم بیشتری از عقل تمایل شدید دارند، بلکه عقل آدمی را نیز مورد دستبرد قرار داده و به شیوه ی فلسفه ی اسلامی آنرا تعبیر و تفسیر نموده اند. مثلا سهروردی یکی از فیلسوف های اسلامی عقل بشر را به عقل روباه، عقل کاسب، عقل سیاسی، عقل عالم و عقل سرخ تقسیم نموده. یا ابونصر فارابی که او را موسس فلسفه ی اسلامی می دانند عقل بشر را به عقل عامه، عقل بالقوه، عقل بالفعل، عقل بالمستفاد و عقل فعال تقسیم نموده، که تمام این شاخ و برگ دادنها غیر ضرور با هدف تناور سازی افکاریست که ابزارهای دستیابی به حکومت و قدرت از سوی صاحب منصبان اسلامی در مذاهب گوناگون را فراهم آورد. در حالیکه موضوعات اصلی فلسفه سیاسی چگونگی احراز حقیقت، عدالت، لوازم آزادی و برابری، استوار کردن زندگی سیاسی بر اصول اخلاقی است، که همه از ماهیت طبع انسانست، اما فلاسفه اسلامی با تکیه بر معرفت متوهمانه ی اسلامی تلاش کرده و می کنند تا اندیشه سیاسی پیروان را به تسخیر خویش درآورند.
از آنجائیکه فلسفه از اولين روز پيدايش به معنی عشق ورزيدن به دانايی، تفكر و فرزانگی بوده، به نظر می رسد که فلسفه ی اسلامی دارای فهمی فراگير از جهان هستی نیست، یا اصالت آن بر پايه قوای ادراكی بشر بنا نشده، و مستند به واقعيات عينی و خارجی زندگی انسانها نمی باشد. بنابراین شاید بی ربط نباشد اگر وظیفه فلسفه و مسئولیت فلاسفه را تفكر درباره كلی ترين و اساسی ترين موضوعاتی نظیر جوامع بشر یعنی عدالت و برابری انسانها بدانیم. هرچه که باشد فلسفه تقریبا آزاد ترين نوع فعاليت آدمی است، لذا نمی توان آن را محدود به امر خاص مانند متافیزیک و ماوراء الطبیعه كرد، یا در مفاهیم متوهمانه ای چون وحی و مکاشف آنرا به بند کشید. هيچ گاه نمی توان مدعی شد که فلسفه اين است و جز اين نيست، ادعائی که اکثر فلاسفه اسلامی برآن اصرار و پافشاری می نمایند. با این اصرار بر توجیه متافیزیک، اصل عشق ورزیدن به دانائی در فلسفه به فراموش سپرده شده، و جای آنرا عقاید و نظرات صاحبان عقول خود برگزیده ی اسلامی می گیرد، فلاسفه ای که درک و فهم جهان هستی را ویژه ی خود دانسته، و از پیروانشان انتظار دارند تا از هرگونه تعقل و خردگرائی پرهیز نمایند. یکروز باید فلاسفه اسلامی به این پاسخ جواب بدهند که واقعا فلسفه اسلامی چیست، برای چه پدید آمده، و جوامع مسلمان با آن چه نسبت و سر و کار دارد، و راهش به کدام سمت است، و بالاخره چه بر سر مسلمانان می‌آورد؟ قرنهاست که این سئوالات ذهنیت بسیاری از مسلمانان را قلقلک می دهد، اما شرایط اجتماعی اجازه هرگونه نقدی را از آنان با تکیه بر اصول دین اسلام سلب نموده. فلاسفه اسلامی می گویند فلسفه ی بدون وحی، یعنی اندیشه های باستانی صرفا بشری، و بر حسب اتفاق نیاز مبرم جوامع امروز بشر بیش از اینکه به وحی باشد، به همان اندیشه های باستانی صرفا بشریست. چرا که پرداخت به مفاهیمی چون وحی در فلسفه تا بامروز نه تنها راهگشا نبوده، بلکه اکثر جوامع مسلمان را دچار بی عدالتی، ظلم، بی ثباتی، عقب مانده گی و بی خردی کرده است.
اصرار بر اینکه تنها راه نجات بشریت پیروی از فلسفه ی اسلامیست، ریشه در خودخواهی فلاسفه اسلامی دارد، زیرا تنها با تکیه بر پیشگیری از منکرات هیچگاه نمی توان جامعه ای آباد، آزاد و عدالت محور بوجود آورد.
یحیی یثربی استاد فلسفه و نویسنده ی کتاب خودکامه گی و فرهنگ با اشاره به روز جهانی فلسفه و نقش فلسفه اسلامی در سطح جهانی می گوید: فلسفه اسلامی ما، امروزه نه مرجعیتی در جامعه دارد، نه حرفی برای گفتن. این فلسفه اسلامی حتی در جهان اسلام هم مرجع نیست. او در سخنانش اشاره می کند که فلسفه وقتی می تواند راهگشا باشد که بتواند انتقادی نگاه کند. کاستی ها را تشخیص بدهد و نظریه پردازی کند و در مرحله بعدی بتواند برای خود مرجعیت ایجاد کند. یعنی مردم بفهمند که اگر ازخرد و خردورزی پیروی کنند، راه به جایی خواهند برد. این دیدگاه انتقادی هم در سایه این است که فیلسوف امروزی باید حرف نوینی به اقتضای روز خلق کند و بعد توجه توده را جلب کند. این اتفاق هم در دنیای باستان اتفاق افتاده است و هم در دنیای جدید فیلسوفان و روشن اندیشان افکار بدیعی به وجود آورده اند. یثربی می افزاید: مثلا وقتی به فرانسیس بیکن می گفتند شما با این فلسفه می خواهید چه تحولی ایجاد کنید؟ جواب می داد که من الان نمی توانم بگویم چه می خواهیم بکنیم، ما نیاز به زمان داریم که دنیای جدیدی خلق کنیم.آنها در غرب دنیای جدیدی ساختند و الان چندین دهه است که بین کشورهای متحول شده جنگی صورت نگرفته است، اما در دنیای ما و جهان سوم روزی نیست که خبر از انفجار و جنگ و کشتار نشویم.
ناکارآمدی فلسفه اسلامی ریشه در بنیاد این فلسفه دارد، زیرا اندیشه ی فلسفی‌است که توسط دین هدایت می‌شود، و عموما مبتنی بر نیروهائی فراطبیعی و دور از ذهن بشرست. در چنین فلسفه ای موضوعات اصلی وجود یا عدم وجود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مسئله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفت‌شناسی دینی و رابطه بین دین و دیگر نظام‌های ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است، این فلسفه ضمن اینکه هیچ تعریف حتا جزئی از انسان و حیات اجتماعی او ندارد، متعلق به تقریبا قرون وسطی است. بنابراین چون هیچ فهمی از جامعه ندارد، وارد جامعه نخواهد شد. در حاشیه قرار دارد اما مزاحم عقلانیت و خردگرائی است، دلیل این درجا زدنها هم فلاسفه اسلامی هستند که با بافتن آسمان به ریسمان هنوز در حال و هوای مدینه فاضله سیر می کنند. فلسفه یعنی نفی تقدس احکام صادر شده از منبع قدرت و نفی اقتدار مطلقه منابع زمینی و آسمانی آن، حال آنکه فلاسفه اسلامی تمام معیارهای عقلی را بر همین منابع مطلقه استوار کرده و بر تحمیل آن پافشاری می کنند. فلسفه با پرسش‌های بنیادی در باب حیات فکری و اخلاقی یک جامعه، قشر یا گروه آغاز می‌شود، کاری که در فضای عمومی جوامع اسلامی پر هزینه و مرگ آورست. دگماتیسم فلسفی فلاسفه اسلامی شور و شوق واسازی، بازسازی و نوسازی خرد فردی و جمعی در جوامع مسلمان را از اندیش ورزان سلب نموده، تحلیل و واکاوی باورهای رایج در جامعه و هر گونه روشنگری عقلانی را دنباله روی از غرب و غربگرائی تعبیر، و لذا باطل اعلام نموده اند. اسلام اندیشه را برای مدافعه از باورها و مبانی ایدئولوژیکی خود خطرناک احساس می کند، و فلسفه ی آن نیز به همان بیراهه ی بی سرانجام میرود. در واقع اسلام همانگونه که هنر، علم و تکنولوژی را در خدمت به بقای خود می بیند، فلسفه را نیز در خدمت خود می خواهد.
ماخذ
 https://tohfeyegarmsar.wordpress.com/2016/09/19/%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%81%d9%84%d8%a7%d8%b3%d9%81%d9%87-%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d9%82%d9%84-%d8%a8%d8%b4%d8%b1
 /

اسلام سیاسی و روشنگری 

روشنگری ابزار لازم و ضروری برای گذار از وضعیت قیمومیت به انسان خودمختار و آزادست. رهائی از سلطۀ جبریت مذهبی و قیمومیت الله تنها در سایۀ روشنگری قابل دستیابی است. در این قضیه، حصاری که ذهنیت هر فرد را می سازد، افق دید و نگرش او به زندگی و حقوق اجتماعی و سیاسیش را سامان میدهد. به همین دلیل آنچه را که ذهنیت او اجازه نمیدهد، بخواهیم یا نخواهیم از حدود افق او بیرون است و فکر میکند یا نادرست و یا اصلا وجود ندارد. تلاش به منظور باقی مانده در چنبره اعتقاداتی که متعلق به روابط اجتماعی وسیاسی ما نیست و هیچ رابطۀ عقلی، سببی و یا نسبی با ما نداشته و ندارد، تنها محصول ذهنیت محدود و بستۀ خودمانست، نه یک حقیقت مطلق. عقل هر فرد با ضریب هوشی متوسط، می پذیرد که مسائل اجتماعی هر جامعه، خارج از اعتقادات دینی و مذهبی، امریست که باید با آرای همگانی افرادی یک جامعه حل و فصل گردد، حال اگر ذهنیت شیعیان در قرون ابتدای اسلام باقی مانده و هنوز بعد از 1400 سال قادر نیستند خود را از این حال و هوای تخیلی خارج کنند، مشگل در نوع نگاهشان به زندگیست، هیچ حقیقت مطلقی در کار نیست.
اینکه چه عاملی، ظرف 35 سال گذشته دین اسلام را در تقابل کامل و بی چون و چرای حقوق شهروندی کشورهای مسلمان نشین قرارداده، بدون هیچگونه حاشیه ای نگاه ها متوجه اسلام سیاسی میشود، بدون آنکه هیچ حقیقت مطلقی در کار بوده باشد. حقیقت مطلق آنست که سیاست خارجی غربیان تمایل به جابجائی حکومت در ایران بدلایل سیاسی منطقه داشت و این خواستۀ خود با استفاده از وجود ملایان شیعه اجرائی نمود. درست از روزیکه فرضیۀ مجعول سیاست ما عین دیانت ما، و دیانت ما عین سیاست ماست، به منظور دستیابی به قدرت سیاسی از سوی ملایان شیعه اثنی عشری و به پرچم داری آخوندی به نام روح الله خمینی آغاز گردید، هر روز تعرض به حقوق شهروندی مسلمانان در سراسر جهان و به اشکال گوناگون ابعاد وسیع تری یافت، تا امروز که بیک معضل بزرگ اجتماعی برای جوامع مسلمان در قرن معاصر مبدل گردیده. در هیچ جای جهان به اندازۀ خاورمیانه و منطقۀ شمال آفریقا تا هندوکش تعدی و تجاوز به حقوق مردم دیده نمیشود، و تمام کشورهای موجود در این مناطق یک نقطه مشترک دارند که آنهم مسلمان نشین بودنشان است. حکومتها و گروه های مسلح اسلامی، در این مناطق با استناد به اسلام و اجرای قوانین شریعت این دین، دستاوردهای بشری در زمینه عدالت اجتماعی، حقوق شهروندی و استقلال اجتماعی را به نابودی کشانده و جنایات بیرحمانۀ فرقۀ مذهبی اسماعیلیه یا حشاشین در قرن دوازدهم میلادی را در اذهان مسلمانان زنده میکنند. پیروان معتصب، بی منطق و منفعت طلب این دین آمیزۀ های اسلامی متعلق به صدر اسلام که در قبایل نیمه وحشی قرون وسطی مرسوم بوده و شدیدا با مدرنیته، عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی در تضادست را با خشونت به جوامع مسلمان تحمیل میکنند و انتظار دارند تا دیگر باور آورندگان به این دین که بر اساس شواهد موجود، اکثریت شان هیچ تمایلی به پذیرش اجرای قوانین شریعت ندارند، چشم و گوش بسته از آنان پیروی کنند. خشک اندیشی اسلامی در زمینه زندگی بشر، این حکومتها و گروه های اسلامی را در ناسازگاری و تضاد با منافع همگانی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم قرار داده. اساسا تفکرات الهیاتی اسلام فارغ از هرگونه تحلیل، یک تفکر جدلی، خشونت طلب و بی دلیل و منطق است که بیش از آنکه دغدغه فهم حقیقت را داشته باشد ، دغدغه دفاع از باورهای تاریخی اش که عمدتا تخیلی و مهمل است را دارد. به این معنا که همواره استدلال های اسلامی برای اثبات حقانیت بر باورها ، مبتنی بر پاره ای مفروضات از پیش پذیرفته شده است، و اگر فردی این مفروضات از پیش تعیین شده را نپذیرد، استدلال ها دیگر بی معنا میشود. در واقع اسلام و مذهب شیعه، باورهایش مبتنی بر هوشیاری بشر نیست، به همین سبب بسادگی دستمایۀ قدرت طلبی و سوءاستفاده مبلغان فرصت طلب آن قرار میگیرد.
با تداخل دین و سیاست که محصول افکار قدرت طلبانۀ مبلغان شیعه اثنی عشر در عصر حاضرست، پنداشته های فراطبیعی سیاسی به عرصه جوامع مسلمان راه یافت و وجود چنین نیروهای فراطبیعی را در اذهان بسیاری از شیعیان ساده لوح، باور پذیر نمود. هر چند که اینگونه باورها از طریق روشهای علمی بازنمودی و اثبات پذیر نیستند. اما به دلیل کم آگاهی جوامع مسلمان این پنداشته های عموما تخیلی، ترویج و گسترش یافته، تا بهانۀ گردد برای استحمار بیشتر مردم. اصولا در دیدگاه تقابل اعتقاد بر این است که علم به هیچ وجه سازگار با دین نیست. بر این اساس هیچگونه پدیده ی علمی در چارچوب دین نمی گنجند و نمی توانیم بر اساس دانسته های علم از باورهای دینی سخن بگوییم یا آنها را توجیه کنیم یا اعتباری به آنها ببخشیم، همچنین نمی توان در چارچوب آموزه های دینی از علم دفاع کنیم. تا چندی پیش این دیدگاه تقابل، دیدگاهی شایع و گسترده ای در حوزه علم و دین در غرب بود، اما بعد از ارائه نظریۀ اسلام سیاسی در منطقه، چنین دیدگاهی بصورتی کاملا شتابان در میان اکثر کشورهای شرق که عموما مسلمان هستند در حال گسترش است و اگر موانعی چون سرکوبگری های همگانی از سوی حاکمیت های خودکامۀ دینی و مذهبی در میان نباشد، خیلی زود به نگرش غالب مسلمانان مبدل خواهد گردید. هر چند که براساس گفته دکتر ایرج سیف، واقعیت تلخ تاریخی‌مان این است كه در همه طول و عرض تاریخ، ایرانی شوربختانه، در چارچوب فرهنگی و سیاسی خود فاقد حق و حقوق اولیه بوده است، این بی‌حقوقی ادامه‌دار در ذهنیت ما، آن چنان رسوب كرده است كه گاه، حتی عادی و طبیعی جلوه می‌كند. برای مثال مسلمانان به استناد صریح آیه ۲۴ سوره نساء و آیات دیگر قرآن در جنگ با کفار حق و اجازه آن را از الله خود دارند که زنان کفار را به اسارت و به برده گی یا همان کنیزی برگیرند. محمد پیامبر اسلام نیز با عمل به این آیه قرآنی در جنگها و غزوات یعنی جنگهایی که خودش در آنها شرکت داشت زنانی را به کنیزی و همسری در اختیار گرفت. ریحانه دختر عمرو بن جنانه، از طایفه بنی عمرو بن قریظه، یکی از آن زنان محمد بود که در جنگ با بنی قریظه شوهر، برادر و پدرش را مسلمانان کشته بودند و محمد او را برای همسری در اختیار گرفت. یا صفیه دختر حیی بن اخطب، زن کنان ابن ربیع، نیز از دیگر زنان محمد بود که در غزوه خیبر به غنیمت مسلمانان درآمده بود. شوی او به دلیل اینکه جایگاه گنج پنهان قبیله ر ا بازگو نمی‌کرد از سوی علی بن ابیطالب پسر عموی محمد مورد بازجویی قرار گرفت، و سپس با نشان‌دادن محل نگهداری گنج توسط محمد بن سلمه سر بریده شد. اینها فجایع شوم ایست که در صدر اسلام صورت پذیرفته. صرفنظر از هرگونه عقیده و اعتقادی، با چه معیار میتوان چنین فاجعه هائی را ارزیابی کرد و کدام عقل سلیم در دنیای معاصر امروز، توانائی پذیرش چنین رفتاری را دارد؟ چه اصراریست که جوامع امروز مسلمانان به چنین سنت های زشت و غیر انسانی بازگشت داده شوند؟
عوام الناس به غریزه و به طبع، زیر نفوذ قصه های غیر عقلانی و باورنکردنی هستند و مذهب ازین غریزه عوام الناس بهره می برد. آنها با برانگیختن قوۀ خیال پردازی و با میدان دادن به اوهام مردم، دین یا مذهب شان را به عنوان حقیقت مطلق به دیگران تحمیل می کنند. شیعه گری با تلاش کلینی ها، شیخ صدوق ها، شیخ عباس قمی ها و ملا محمد باقر مجلسی ها در ایران ما ساخته و پرداخته شد و شمشیر قزلباشان آناتولی خونهای فراوانی از مردم این کشور را ریخت تا به زور و ضربت شمشیر اعتقادات شیعه گری را به آنها تحمیل کند. در طول تاریخ یکی از عمده ترین نگرانی ها حاکمان دینی و مذهبی، بازگشت مومنان از دین و مذهب بوده، به همین دلیل قاعدۀ ارتداد در این دین بارزترین نشانه ی هراس آن از اختلاف نظرست. با اینکه در قرآن سوره النحل، آیه ی 106 مرتدان را فقط به عذاب آخروی تهدید کرده، اما شریعت اسلام مجازات ارتداد را مرگ تعیین میکند. در سنت آمده که ابن عباس از پیامبر اسلام نقل کرده که: کسی را که تغییر دین داده بکشند یا سرش را قطع کنند.(تحریم الدم، باب 14. بخاری، مرتدین، باب2. ترمذی، حدود باب25. ابوداوود، حدود، باب1) حتا ابن خلدون، فیلسوف کبیر اسلامی هم نسبت به عقل بشر که به نظرش عقل بی لگام است، مشکوک بود و آنرا منشاء کفر میدانست، او میگفت: فرد باید با ترک هرگونه تامل از خود مراقبت کند، به ما امر شده که هرگونه تامل در باره علل را ترک کنیم و خود را متوجه علت العلل سازیم، تا روح بتواند یگانگی خدا را دریابد، مردی که در علل متوقف شود، نومید خواهد شد، و به درستی میتوان او را کافر خواند. حقیقتا چرا فلاسفۀ اسلامی هم در راستای تفکرات پیامبر اسلام، همواره پیروانش را از مطالعه علل منع کرده است.

هیچ نظری موجود نیست: