دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۷ بهمن ۲۷, شنبه

همنشین بهار.گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی - انقلاب ایدئولوژیک از قسمت ۱ تا ۲۴

با سپاسگزاری از همنشین بهار که موجب شد تا این گفتگوها انجام پذیرد و این سند به ایندگان سپرده شود
گفت و شنود همنشین بهار با اسماعیل وفا یغمائی - انقلاب ایدئولوژیک
مجموعه کامل گفتگواز قسمت ۱ تا ۲۴
http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=410
نظرات نظر دهید.:222نظر

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

راستش نمیدونم  مجری برنامه چه اصراری داره که مخاطب را با نحوه سوالات ضایع کنه و دلائل اثباتی مصاحبه شونده را ضایع و بی اثرکنه ؟

احمدتوانایی فرد

ناشناس گفت...

اقا بیخودی چرا اینهمه بحث میکنید چیزی که معلوم بود با عشق و عاشقیه دیگه چرا براش اینهمه شاخ و برگ میتراشید بشر جایزالخطاست بالاخره درجوانی ادم خطامیکنه و یوهو بعضی نگاهها میرن تووجودادم و لانه میکنن و بعدشم تخمگذاری اینکه دیگه تیوری تراشی لازم نداره برای خرهم توطویله پیش میادچه برسه به اشرف مخلوقات . کاملا جدی گفتم .

ناشناس گفت...

این ماجرای عاشقی را درجوانی تجربه کرده ام . یکی از بچه ها که برای خانواده ای مرتب نشریه میبرد عاشق زن خانواده شده بود و البته دوطرفه بود و بقیه ماجرا .

غریزه جنسی و دوتانگاه برقدار ! و یک مقدار تشعشع ! کارخودشو میکنه ! حالا فرض کن که طرف تودفترتم روزی ۶۰۰ ساعت درکنارت باشه ! وتوهم کلی کرم و خصلت پنهان داشته باشی ! ازخورده بورزوازی تازه به دوران رسیده همه چی برمیاد اقاجان .

ناشناس گفت...

بحثهای جالبی بود و اقای یغمایی به عنوان کسی که بیشترین نقش را در ماندگاری و شور و فتور نیروهای سازمان داشته برهمگان معلوم است اقای یغمایی نه تنها در ایجاد شورو انگیزه نیروها میسرود بلکه در انقلاب ایده الوژیک هم نقش وافرداشتند والبته خیلی ها نقش داشتند از جمله ایشان اما واقعیت اینه که ته ته ته این ماجرا تحولی درکارنبود انقلاب ایده الوژیک یعنی تحول فکری درنوع نگاه و جهان بینی درصورتیکه چنین تحول و نگاه نوینی بوجودنیامد ! پس نتیجه چی بود ؟ هیچی ... فقط همه جوزده شده بودند تا به رهبر کمک کنند و فکرمیکردند درجایگاه حنیف و سعید نشستن ! و تنها کسی که میدونست داره چکارمیکنه خود مسعودبود . او دقیقا از همین روحیه بچه ها سوء استفاده کرد تا هم به مریم برسه و هم رهبر مادام العمربشه و هم قدرت مالی سازمان درید قدرتش باشه وهم بتونه روابط پنهانشو بدون مزاحمت بقیه انجام بده . او به چندتا مرید چشم و گوش بسته بله قربان گو نیازداشت که بدست اورده بود و با انقلاب ایده الوژی میتوانست انان را درحد نوکر شخصی  تنزل داده و کنترل نماید و مریم هم دراین مسیر تمام عیاربه او کمک کرد چون عاشق بود ... نه عشق افلاطونی بلکه عشق واقعی ( عشق واقعی یعنی تمایل شدید به درآغوش کشیدن و بلعیدن طرف مقابل ولاغیر). اونهایی که تجربه عاشقی دارن میفهمن من چی میگم .

بعدشم چنان قدرتی به مریم داد که همه شدند زیربلیط علیامخدره !  مسعود با این روش رذیلانه نفر دوم و نفر سوم و نفر چندم را ازبین برد بطوریکه نفردوم را زیردست معشوق قرارداد و سرانجام ضایعش کرد ! اونهایی که از نزدیک دوران جوانی ایشونو دیدن گفته اند که بسیارفرصت طلب بود و خودنما و البته باهوش .

ببینید که ایشون چطور تونست بعداز ۵۷ کلیه مبارزات مسلحانه سازمان را بریزه توجیب خودش بدون انکه حتی یک دقیقه سابقه مبارزه مسلحانه داشته باشه ؟ اینکار قابلیت فرصت طلبی درحد تیم ملی میخواد و او دروجود دوگانه خودش ازان سرشاربود .

بهرحال امثال یغمایی ها مسعود معمولی را غول کردند و وزن سنگین اورا روی شانه های نحیف بچه ها گذاشتند و امروز متوجه شده اند که چه کرده اند ! عیب نداره ... تاریخ همینطوریه ... همیشه باید تاوان داد و تاریخ با تاوان پیش میره حتی در اشپزخانه یک زن خانه دار در روستا ... انسان پیوسته با اشتباهات خود درستیز است و .....



ناشناس گفت...

انقلاب ایده الوژی سال ۶۴ بزبان واقعی یعنی همه کادرها و اعضا بیان سر سرماشین رهبررا بگیرند بکنند تو پارکینگ ! بقیه بحث و فحص ها و نشستها یک پوش بود تا همگی احساس کنند درجایگاه بنیانگذاران نشسته اند اما او خودش میدانست داره چکارمیکنه و تو تنهایی خودشو معشوقش به ریش نداشته و کراوات قرمز آرم دارما میخندیدند ! بسوزه پدر عشق .

ناشناس گفت...

انقلاب ایده الوژی دو چهره داشت
چهره بیرونی که همگی ازان اطلاع داریم
چهره درونی و پشت پرده که فقط "لیلی و مجنون" از ان اطلاع دارند .
عاشق شدن مهم نیس و ممکنه برای هرکسی اتفاق بیافته اما سرکارگذاشتن یک نسل گناهی نابخشودنی است .
وهرکس که در جاانداختن ان برای مشتی جان برکف ساده لوح نقش داشت قطعا به اندازه رجوی دراین پروژه مقصر است .
احمد توانایی فرد

ناشناس گفت...

مسعود رجوی محبوب بود اما برای ۷ تا ۸ نفر از  همفکرانش ونه بیشتر ( بقیه فقط دنباله رو بودند چون بی اطلاع بودند ) چون دردهه ۵۰ خیلی از بچه ها از مسائل درونی و تغییرایده الوژی خبرنداشتند و با جوسازی امثال مسعودرجوی و همفکرانش فکرمیکردند خیانتی درسازمان صورت گرفته درحالیکه تغییر ایده الوژی خیانت نبود و یک حرکت تکاملی درسازمان برای خروج از پوسته مذهبی بود و منجرشد به اخراج و تصفیه عناصرمذهبی و قطع ارتباط بازار و روحانیت و راست سنتی ) . ایشون بخاطر  محفوذات ذهنی اش در بحث ایده الوژی و تا حدودی توان نویسندگی دربین همفکرانش که از قابلیت کمتری دراین زمینه برخورداربودند شاخص شد وگرنه به لحاظ سوابق مبارزاتی هیچگونه امتیازی نداشت و اصولا در ان ایام شرکت درمبارزه مسلحانه و انجام عملیاتدنظامی سابقه درخشان حساب میشد که اقای مسعودرجوی ذره ای سوابق مسلحانه نداشت و در هیچ عملیاتی حتی نقش هم نداشت .

ایشان بیشتردرزمینه ایده الوژی مطالبی مینوشت و لاغیر وحتی در تهیه جزوه" اموزش بیانیه " با همکاری سعید شاهسوندی این جزوه را بقلم خودش تهیه کرد . درواقع ایشان قلم داشت و هیچ پوئن و مزیت دیگری نسبت به همفکرانش نداشت و تنها هنرش قلمش بود خصوصا که میتوانست مباحث ایده الوژیکی پرجاروجنجال از موضع چپ راه بیاندازد و به راست بپیچد . ایشون خیلی زیرکانه و پوشیده به راست میپیچید وچون راست روی ایشان بنا به خصیصه ذاتی با جاروجنجال همراه بود لذا عریان نمیشد ... دادن القاب پدربزرگوار و رهبرانقلاب سندروم همان راست روی های ذاتی بود که امروز مسکوت مانده و دقیقا با جاروجنجال نفی ان را هوا میکند !  همین خصیصه و خصلت نمایی از ویژگی های زیرکانه بارزاو در بحث اپورتونیسم راست مذهبی است .

اما ایشان به جز قلم چیزدیگری هم دروجودش بود وان فرصت طلبی ! که توانست با یاس و رطب  بعداز ۵۷ به روی سازمان بپرد و کل سوابق سازمان را درغیاب رهبران اصلی توی جیب مبارک بریزد و طرفداران بی اطلاع و شیفته مبارزه مسلحانه را یکجا به سمت خود بکشد درحالیکه خودش سوابق مسلحانه نداشت ! چگوارای قلابی ما با شعروشعار های هیجان انگیز چه کارها که نکرد !

عاقبت دهها هزار کشته و بعد فرار به خارج !

شاید امروز این مطالب برای انانکه مغزشان اثاررسوبات گذشته را دارد  فایده ای نداشته باشد اما برای انان که درپی روشنایی هستند قطعا مفید به فایده است .

حقیقت را باید جستجو کرد و هیچ چیز جز جستجوی حقیقت درقضاوت عادلانه موثر نیست .

شاید مطالب فوق برای چاپلوسان آستان ولایت عقیدتی و ذوب شدگان  و تف اندازان شوک آورباشد اما حقیقتی است .

ناشناس گفت...

یکی از اشکالات در سیستم فکری - سیاسی مجاهدین فعلی این هست که فکرمیکنن هرکس منتقد انها باشه نمیتونه مخالف رژیم باشه ! این نتیجه گیری خود نتیجه یک توهم کهنه است بنام خودبزرگ بینی . درحالیکه هزاران جوان برومند دلیر  وجود دارند که مجاهدین را اصولا قبول ندارند اما در مبارزات خود علیه رژیم باراصلی میدان و زندان را بردوش دارند چگونه میتوان برای سیستم فکری مجاهدین افتیارقایل شد  ؟ و الیته که اعتیارندارد . ( الیته من حساب ان دسته از مجاهدینی که درحال همکاری بارژم هستند را جدا میکنم ) . بهرحال سیستم فکری - سیاسی مجاهدین درخصوص منتقدینشان صحیح نیست و بیشتر دافعه ایجادمیکند تا جاذبه .

من باب مثال توجه بفرمایید که امیرانتظام طرفدارمجاهدین نبود و اتفاقا مجاهدین با او دشمنی آشکارداشتند و از خمینی خواستاراعدام ایشان بودند ! اما امیرانتظام مخالف سرسخت رژیم بود و با ۳۲ سال زندان بدون هیچ کرنشی مقاومت نمود ... اگرچه رهبری مجاهدین هرگز از او و خانواده او عذرخواهی نکردند !

بهرحال منطق مواضع محاهدین دربرخورد  به منتقدین مملو از تناقض است تناقضی که درادامه به نفع رژیم تمام میشود .

من باب مثال همه میدانند که شباهت های ایده الوژیکی بسیار زیادی درپایه ها بین مجاهدین و اخوندها وجوددارد ( مانند الله و پیغمبر و ۱۲ امام و عاشورا و نهضت حسینی و شب قدر و سینه زنی و زنجیرزنی و تکایا و نظائر ان و حتی برنامه های مذهبی تلویزیون رژیم و تلویزیون مجاهدین در ایام و مناسبتها کاملا مطابق یکدیگرند و خیلی اشتراکات عقیدتی دیگر ) با این وجود این منتقدین هستند که مورد حمله مجاهدین قرار میگیرند !!! عجب انصافی !!!

بهرحال وجود چهارتا مجاهدی که درحال همکاری با رژیم هستند نباید اصل "انتقاد" را لوث کند و این نوع موضع گیری های غیر اخلاقی تناقضاتی را دردرجه اول برای خود هواداران مجاهدین بوجودمیاورد !

امروز هزاران جوان مبارز نسل کنونی درمبارزه با رژیم به زندان افتاده اند و خودکشی داده شده اند ... ایا چون مجاهدین را اصولا نمیشناسند و یا مجاهدین را قبول ندارند عوامل رژیمند ؟؟؟ درحالیکه مجاهدین دراروپا و درمحیط امن تندوتیزی شعارهایشان به گرد شعارهای مبارزات داخل نمیرسد .توصیه دارم که مجاهدین  بجای غرق شدن درتوهم خودگنده بینی به ساحل انصاف شناکنند  تا رستگارشوند .

بجای ترویج سکت و اراده گرایی خورده بورژوایی اندکی دموکراتیک بیاندیشند و مرز مجاهد رژیمی را با منتقد مبارز مخدوش نکنند ... انصاف گوهر درک نیروهای بالنده و زمینه ساز وحدت همه آزادیخواهان است .

یه چیزهایی درکله مجاهدین طی سالیان  فرورفته و سالها رسوب کرده که تشخیص خادم و خائن برایشان مشکل شده است و اصولا انها اسکولاستیکی و با استفاده از یک نوع شبیه سازی احمقانه و عوامانه  ( پامنبری پسند) سعی در مطرح کردن خوددارند .

از مجاهدین خواهشمندم خون جانباختگان دهه ۶۰ را توجیب رهبران خودنریزند چون واقعا انان با اینان از زمین تا آسمان تفاوت دارند . فاصله ای به اندازه سرود سرکوچه کمینه تا عکس یادگاری با ژنرالها و سناتورهای امریکایی !

فاصله ای به اندازه خون تا فرار ! فاصله ای به اندازه مرکزیت شورایی تا رهبرعقیدتی ! فاصله ای به اندازه سانترالیسم دموکراتیک تا سانترالیسم مطلقه ! فاصلهدای به اندازه مبارزه درداخل تا شعار ازخارج ! فاصله ای به اندازه مبارز تا چاپلوس !

کدامیک از جانباختگان بروی صورت همرزمان خود تف انداختند ؟

وصدها فاصله ماهوی دیگر .

ایا جز خمینی و رجوی کسان دیگری" شهدایشان" را هدیه به امام زمان تلقی کردند ؟؟؟

امیدوارم مجاهدین روی این مطالب مکث و فکرکنند .



خاکزاد( مجاهدسابق)

ناشناس گفت...

همه کلیپ های شما را گوش کردم وبادقت هم گوش کردم در بیشترزمینه ها خیلی دقیق درست و دقیق صحبت کردید اما درباره تحولات درونی سازمان دردهه ۵۰ متاسفانه نه شما اطلاع مبتنی برحقیقت دارید و نه اقای همنشین . معلوم است انچه اقای همنشین در حافظه خود دارند مربوط است به بحث های درون زندان که دراغلب اوقات ازناحیه اپورتونیسم راست مذهبی منتشر میشده و به عنوان مواضع سازمان ! برعلیه " کودتا گران" تحت عنوان خیانت اپورتونیستهای چپ ! میرفته تو مخ شما و امثال همنشین بهار !
البته همتشین بهار هنوزم رسوبات حافظه ای ناشی از ادعاهای اپورتونیسم راست مذهبی را درذهن دارد انجا که میگوید مسعود یک معلم بود !!! معلومه داره درباره چی صحبت میکنه ! ایشون یا نمیدونه معلم چیه ویا مفهوم کلمات را متوجه نمیشه .

ناشناس گفت...

اقای یغمایی کلی صحبت میکنه یوهویی همنشین میگه شما دوتا الاغ داشتی و مسئول نگهداری اونا بودی !!! اخه این خرف یعنی چی ؟؟؟ یا میگه گفتند که شعرشما لکه حیض بوده !!! حتی اگه گفته باشن شماچرا تکرارمیکنی ؟؟؟ مگه توهین و لحنپراکنی را تکرارمیکنن ؟؟؟
واقعا این همنشین کیه ؟ چه هدفی را دنبال نیکنه ؟ رزپ و زرپ هم که وسط صحبتهای یغمایی بیهوده روخوانی میکنه .اگه سوادشو میخوادبه رخ بکشه خوب یه برنامه جدا بزاره چرا محتوای مطالب میهمان را با سوالات هچل هف لوث میکنه؟

ناشناس گفت...

بله همینطوره اگه مسعودیکمعلم باشه شریعتی و بازرگان و الانم سروش واشکوری و صدهاتن دیگه هم معلمند! درصورتیکه نیستند. به نظرمنم اقای همنشین زیادی دراینباره شلوغش میکنه و احتمالا دریک دوره ای خیلی مذهبی بوده و شیفته شریف واقفی و صمدیه لباف بوده و چون رجوی به طرفداری شریف و لباف و شاهسوندی همانسالها چیزی نوشته بوده برای همین همنشین میگه رجوی معلم بود.درصورتیکه رجوی هرگزمعلم نبود و اصولا نوشتن چندجزوه اسلامی نشانه معلمی نبست مثل این است که حزب الهی ها میگویند مطهری معلم بود !درحالیکه او نه تنها معلم نبودبلکه ضدمعلم بود .هم نشین میشینه چهارتا مطالب کلاسیک ازتو کتابخونه پیدامیکنه سرهم میکنه فکر میکنه کارتاریخی و تئوریک انجام میده متاسفانه در توهم است.

ناشناس گفت...

اقای همنشین در تحلیل ضربه شهریور۵۰ میگه رجوی سالهای ۵۴ را از ظلمت نجات داد !!! به عقیده بنده اتفاقا ایشون و بقیه راستهای مذهبی خورشید تحولات سال۵۴ را خاک پاشیدندو سعی کردند در تاریکی فرو ببرند . نطر اقای همنشین کاملا احساساتی مبتنی بر شعروشعارهست . من به نسلی که از تحولات درونی محاهدین دردهه ۵۰ بی اطلاع هستند ویا مجموعه اطلاعاتشان محدود به اپورتونیستهای راست مذهبی است اطلاعاتشان را بگذارند درکوزه یه اب هم رویش بخورند چون مملو از تحریف و حب و بغض و حسادته . تورا به اعتقاداتتان سوگند اینجوری وقایع تاریخی را ثبت نکنید .
خاکزاد ( مجاهدسابق)

ناشناس گفت...

شورای ملی چاپلوسان رهبر یا شورای ملی مقاومت مردم ؟

اخیرا در سایت مجاهدین مقاله ای باعنوان معضل "الترناتیو" سازی نوشته که اگر کلملت مشابه و جملات تکراری را فاکتو گیری کنیم اخرسر این جمله میماند که تنها الترناتیو شورای ملی مقاومت با کانونهای شورشی درعمق جامعه است و بقیه کشک هستند ! ( البته نویسنده هنوز محفوظ به حیاست و اگرچه به شاخصهای مبارزین در داخل کشور توهین نکرده اما با کاه کردن درپالون خود سعی در کمرنگ کردن و النهایه محو صدها و هزاران شاخصین مبارزات داخل کشور دارد . نویسنده مقاله مانتد بقیه هرزه نویسان مالیخولیایی خیالباف دو نیرو بیشتردر جامعه ایران نمیبیند اول رژیم و دوم خودشان !!!!!

این فرصت طلبان که به نوشتن چنین مطالبی عادت دارند چشم حقیقت خودرا به روی بیش از ۱۰ هزاربازداشتی میبندد و از روی ده ها خودکشی داده شده میپرد ... به شعارهای کارگران ، معلمان ، بازنشستگان ، دانشجویان و سایراقشارمبارز توجهی نمیکند اما از روی سکت و تنگ نطری ویا دم تکان دادن برای رهبرخودشیفته بدنبال اثبات ردپای شورای ملی مقاومت در مبارزات مردم ایران است ... انهم از اروپا !!! انهم در هیبت چاپلوسی !!!

جالبه خودشان راهم مستقل و غیروابسته تعریف میکند !

مردم دارن از فقروگرسنگی زباله گردی میکنتد و رژیم ستمگر همچنان به غارت و سرکوب مشغول است هزاران مبارز بازداشت و درزتدانن اما اقا از اروپا بفرموده خودشان را نخودآش نشان میدهند . زهی بیشرمی از این همه فرصت طلبی .

کجایی حنیف ؟

که یک مشت فرصت طلب ریدن به سازمان .

یعنی فکرشو بکن ! مجاهدخلق درخارج !!! انهم هرزه نویس !!!

ناشناس گفت...

یکسری بحث ها صرفا نوستالژیک هست و بدیهی است که متعلق به دوران نیم قرن پیش و معلول دوران خویش .
اگر امروز قصد دارید مسائل نیم قرن پیش را ثبت تاریخی کنید طبعا در متدولوژی دچار اشتباهید چه برسد به انکه بخوا۶ید با حب و بغض و حسادت و "حافظه بی اعتیار" درپی بازتوصیح ان و ثبت وقایع باشید !
شکل گیری جریانات چریکی دهه ۴۰ شمسی بربستر شرایط جهانی و تفکرات "شوروی زدگی" بعنوان اردوگاه سوسیالیزم بوجودامد و درایران اینچنین بود .
ایکاش بجای اینکه دربستر "شوروی زدگی" قرارمیگرفتیم مطالعه خودرا بروی شناخت تاریخ ایران و پیدایش غده سرطانی اخوند متمرکز میکردیم و اگر چنین کرده بودیم امروز بهترین جوانان این وطن ( کشته شدگان روی بام مدرسه و میدان تیرو چوبه دارو جبهه های جنگ ارتجاعی و قتلهای زنجیره ای و مبارزین کف خیابانها و قربانیان اسید پاشی و مفقودین و غیره و غیره ) به خاک نیافتاده بودند و اخوند برما با تحمیل فقروتنگدستی و خفقان حکومت نمیکرد .
این غده سرطانی - ایده الوژیک تا مغز استخوان حتی روشنفکران مانیز سرایت کرده بود وان شد که شد .
وهنوزهم ... و متاسفانه هنوزهم ... !
من که اینطوری فک میکنم و چیزدیگری توکتم نمیره .

ناشناس گفت...

وجالبه اقای همنشین که میخاد وقایع تاریخی برای ماثبت کند ( تا آگاه بشویم !) خودش درلابلای حرفاش ایه قران میخونه ! واقعا زپلشک ! یکی نیس بهش بگه اول خودت ازتو باتلاق تاریخ اخوندی بیابیرون بعد دست مارو بگیر !!!

ناشناس گفت...

اقای همنشین هنوز در مدارجاذبه ایده الوژیه باورکن !
ده دقیقه به حرفاش گوش کنی همه چی دستت میاد .
به ادعای خودتردید ندارم .

ناشناس گفت...

نمیدونم تا حالا به جزئات مباحث ایده الوژیک ایت اله مصباح یزدی ورود کردید یانه ؟ من مطالعه کردم ... هیچ فرقی با مباحث ایده الوژیک رجوی نداره خصوصا درباره شهید و فدا و خدا و رسالت انبیاء و نظائران .
و استدعا دارم شما خواننده گرامی هم ورودکنید و به حقایق ایده الوژیک این سازمان درپیوند مشترک با ایده الوژی اخوندی پی ببرید .
واما :
دوتا موضوع دارم
اگر مبارزه مسلحانه افتخارباشه که اقای رجوی حتی یک دقیقه ان را ندارد .
اگر مباحث ایده الوژیک افتخارباشه که هزاران اخوند اینکاره اند .
بنابراین دنبال چی هستیم ؟؟؟

ناشناس گفت...

نکبت ۴۰ ساله و اپوزوسیون  دهان به هوا !



اسبهای آبی کناربرکه با تنه های سنگین و پوستی کلفت زیر افتاب لمیده و دهان خودرا باز نگه داشته اند تا خدمات اسمانی شاملشان شود !

اپوزوسیون اروپا نشین ما نیز بعضا شباهت بسیارزیادی با اسبهای آبی کنار برکه دارد . اخر یکی بیاید به این نکبت ۴۰ ساله پایان دهد و مملکت را طی مراسمی شکوهمند تحویلمان دهد و برود بقیه اش با ما ... یکروز هایزر امدو ارتش را از کودتا منصرف کردو زمینه ظهورو ورود زامبی به بهشت زهرارا نزد مردگان اماده نمود و مگر نمیتواند دوباره تاریخ تکرارشود و اینبار یک ژنرال بفرستد و زمینه ورود مارا فراهم کند ؟ مردیم ازبس درکناربرکه دهانمان را بازگذاشتیم بابا زبونمون خشک شد ! بارانی بباران از اسمان بی ابر ! اگرتوبخواهی میشود ومگر نه اینکه ازیک زامبی رهبرساختی و برکول مردگان زنده نما سوارش کردی ؟ اینبار زامبیان صف به صف بازو به بازو در کنج هجرت و آماده عزیمت به قبرستانی دیگر خصوصا که مردگانش نیز بسیار بیشتراز ۴۰ سال پیش . نگاه کن ببین چگونه بر جسد کفتارها کرکس ها تناول میکنند وبرجسد کرکس ها سوسکهای گوشتخوار ؟ لاشخوراندرلاشخور صف به صف بازو به بازو باسرود و بی سرود پاکوبان و دست افشان با نگاه التماس به اسمان با دهانهای باز ... پس ببارای باران دراسمان بدون ابر ... ببار ... ببار ...

خلاصه رهبران زامبی گاه مرحوم و گاه نامرحوم ! گاه شیربیدار و گاه گربه اشرافی ... گاه وارداتی - پستی با بسته بندی پرزرق و برق انجنانی اما بی محتوا و گاه با محتوا اما محتوایش زوزه تسلیم و ایه یاس و موعظه انحراف با چاشنی سفسطه وطعم دموکراسی !

ساکت باشید ! مملکت درحال سوریه ای شدن است !!!!! واین اوازشوم را با بهانه های گوناگون مرتب تکرارمیکنند بدون انکه به عامل و سبب ساز وضعیت فعلی سوریه اشاره ای نمایند . این دسته از اپوزوسیون قلابی که گرگان درلباس میش با پاپیون و بی پاپیون با کراوات و بی کراوات مرتب درحال موعظه اند ! از انتشار اخبار مربوط به کارگر بازداشتی لت و پارشده و خبرنگار لت وپارشده تر هیچ نه میگویند ونه نامشان را برزبان میاورند ! تکلیف اپوزوسیون قلابی که روشن است نمیخواهد جنایات رژیم رسانه ای شود اما درد من از اپوزوسیون غیرقلابی است ... اوچرا رسانه ای نمیکند ! واضح است ... هراس دارد که خود کمرنگ شود و با این همه ادعای" کانونهای شورشی " از سکه بیافتد !!! لاشخوران قلابی و غیرقلابی توجیب ریز صف به صف بازو به بازو دست افشان و پاکوبان ... ببار ای اسمان ..‌ ببار ...

واما دراین سو :

مردم رنجدیده ، تنگدست و فقیر با سفره های خالی درمصاف با مهیبترین هیولای استبداد و بی عدالتی تاریخ بشریت  یعنی اخوند و ایده الوژی اخوند در رزم است و تنهای تنها با نسلی که میداند و میخواهدکه بداند و میرزمد و میخواهد که برزمد ... هزاران شاخص آزادیخواه درمیدان و زندان ... شاخص هایی که اپوزوسیون قلابی و غیرقلابی از مطرح شدن نام انان وحشت دارند ...

مبارزه خیلی چیزها به انسان میاموزد .

زنده و پایدارباد ایران یکپارچه متحد برای پیروزی .

ناشناس گفت...

هزارتاسف برای سازمانی که در اوج زجروشکنجه میلیونها کارگر و معلم و دانشجو درداخل ، در خارج نشسته اند و تنها دغدعه شان این است که مسعود رجوی در زندان درجمع مرکزیت بود یا نبود ! فرض کنید بود و فرض کنیدنبود ... خوب که چی ؟

بهمن بازرگانی از اعضای قدیمی و همدوره های حنیف که دردوره ای هم مسئول رجوی بوده است ( به وضعیت الان او کاری ندارم و بحث من تاریخی است ونه جانبدارانه) ظاهرا دریک مصاحبه ای گفته درزندان به مسعودگفتم فلان کاررا بکن و یا فلان کاررا نکن و ازاینجورحرفها ... حال ببینید دوتا نره خر عین بچه کودکستانی های ننر امده اند بلوا راه انداخته اند که تو درحدی نبودی که به مسعودبگی بکن یا نکن !!! جالبه این دوتا تره خر دران ایام حداقل چندپله تشکیلاتی از بهمن بازرگانی پایین تربوده اند !

با وجود چنین ادمهایی در اپوزوسیون ایا جنبش یارو یاور خواهند داشت ؟؟؟ بهیچوجه .

این دوتا نره خر مشکلشون مبارزین میدان و زندان نیستند بلکه مشکل و دغدغشون اینه که مسعود درمرکزیت زندان بود یانبود !!!

خوب واقعین اینه که قبلا نبود ولی بعدا بچه ها سفارش کردند و شد و اتفاقا برخوردفعالی هم در تهیه نوشته ها داشت ...

واما نظرشخصی من :

ایجادمرکزیت درزندان اشتباه بود

اولا چون سازمان دربیرون مرکزیت داشت .

دوما مارکسیست شده بودند .

سوما دراوج مبارزه مسلحانه هم بود .

بنابراین تشکیل مرکزیت درزندان توسط اپورتونبستهای راست مذهبی نوعی حرکت غیرتشکیلاتی و دهن کجی به مرکزیت بیرون بود واین یک حرکت ضدتشکیلاتی بود .

اگرچه به سمت راست سنتی نرفتند اما مگرقراربود بروند ؟؟؟

واما نوشته های مسعود با کمک سعید شاهسوندی انجام شد اما بقلم رجوی و اگرامروز ان نوشته هارا بخوانید واقعا درمیابید چیزی ندارد که ! حالا ببینید بقیه اعضای مرکزیت زندان درکجا قرارداشتند ! همان نوشته ها زندان به زندان منتقل میشد و دست به دست میگشت و ازانجایی که بچه های زندان شخصا از مسائل درونی سازمان دربیرون خبرنداشتند لذا تحت تاثیر یک مشت مزخرفات رجوی عین طوطی صحبت از "کودتا" و غیره میکردند و همین حرفها درمغزشان به عنوان حقیقت مطلق رسوب کرد و همین امروز هم بعضا باخودیدک میکشند و مسعودرا مانتد اقای همنشین "معلم" میبینند ! 

درحالیکه نوشته های بسیار باارزش و تئوریکی از سوی مرکزیت بیرون منتشرمیشد که بدست عموم بچه ها درزندان نمیرسید و تک و توک اگر به زندان میرسید مورد مطالعه عموم قرارنمیگرفت و خیلی سطحی  و جنجالی و پرازهیاهو و کولی بازی رویش نقد مینوشتند و نقدرا دست به دست میکردند و بقیه هم عین بز اخفش میپذیرفتند ...

این ماجرا داستانش مفصله وهنوز یک گزارش مبتنی برحقیقت دراینباره منتشرنشده و هرچی که منتشرشده از سوی اپورتونیست راست مذهبی ( دارودسته رجوی) بوده است . دربسیاری ازموارد ناجوانمردانه مبارزات سازمان درزمان بهرام و شهرام را بعداز۵۷ اپورتونیست راست مذهبی ریخت توجیب خودش ... کمافی السابق و مانند سایرمبارزات . درد که یکی دوتا نیست ...

حالا چگونه دوتا نره خر دروغگوی کرسی طلب میایند واقعیت را بگویند ؟؟؟



خاکزاد( مجاهدسابق)