دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۷ اسفند ۱, چهارشنبه

جدال دین با فلسفه. چگونه از چاه جمکران برآییم؟ مردو آناهید،هلمند اربابی و مانی

۴ نظر:

ناشناس گفت...

بارها و بارها گفته ام :

همه این بدبختیهایی که امروز ملت مظلوم و شریف ایران از ناحیه حاکمیت ظالمانه اخوندها دارند میکشند ریشه در ردپای حزب خائن توده داشته است . همه روشنفکران  ۵۰ تا ۶۰ سال گذشته که در هیبت گروهها و سازمانها و اشخاص به اصطلاح مبارز عرض اندام کردند همگی نتیجه فرهنگ سیاسی حزب توده بوده است درواقع حزب توده بهترین جوانان وطت را به لحاظ فرهنگ سیاسی درچارچوب سیاستهای شوروی بلعید و نابود کرد بطوریکه ۹۹% درصد روشنفکران و سازمانها و گروهها علیرغم اختلافاتی که باهم داشتند اما شوروی فبله گاه سیاسی شان بود و اتفاقا همگی شان به انحاء مختلف با روحانیون الفت و علاقه داشتند .

مشکل ما روشنفکران تاریخا این بود که حزب توده را فرپالیته قبول نداشتیم اما پای قبله گاه او سینه میزدیم ...(به مرض مرزبندی های فرمالیستی مبتلا بودیم ) !

درحرف مرزبندی و درعمل  قبله گاههای مشترک !

ادبیات مرزبندی ما هم از همین جنس شکل گرفت ... دادن شعارهای آتشین بمثابه مرزبندی اما درمحتوا پوچ پوچ پوچ .

امروز مجاهدین و اخوندها هم به همین درد بی درمان گرفتارند ... درپایه های ایده الوژیک همسو با ایده الوژی اخوند اما درمرزبندی ارائه شعارهای آتشین پوچ پوچ پوچ !

روشنفکری درایران هنوز از چاه فرهنگ سیاسی حزب توده بیرون نیامده است .

محوری ترین و هویتی ترین شعارهای گروه ها و سازمانهای به اصطلاح سیاسی در زمان شاه ( خصوصا مجاهد و فدایی) همان شعارهای محوری و استراتژیک حزب توده بود . ( مرگ بر امپریالیسم امریکا و مرگ برشاه سگ زنجیری امریکا ) ... شعارها که یکی ... قبله گاهها که یکی ... تحلیل سیاسی از وضعیت امپریالیسم که یکی ... اما مرزبندی های فرمالیستی الی ماشاله !

بی جهت نبود که حزب توده و مجاهد و فدایی با وجود مرزبندی های شعاری فرمالیستی از طرفداران خمینی در مبارزه با شاه بودند ! و تا چندسال هم خمینی پدربزرگوار و مجاهد اعظم و رهبر ضدامپریالیست شان بود تا روزیکه خمینی همه را ازدم تیغ خودگذراند .

بهرحال جریان روشنفکری درایران ضعیف بوده و همواره آلت دست روحانیت بوده هم درعروسی و هم درعزا .

تحولی دیگرباید وگرنه تاریخ تکرارخواهدشد .

خاکزاد

ناشناس گفت...

من عادت و علاقه ندارم دررابطه با توضیح دین و فلسفه به تعاریف فیلسوفان مراجعه و میزان را بر انان قراردهم چون اصولا فلسفه مریوط به نوع تفکرانسان است و هرانسانی ماننداثرانگشت سبابه اش نگاه متفاوتی نسبت به سایرین درباره جهان بینی ذاتی دارد ودرباره دین هم همینطور اگرچه فک میکنم دین هم یک نوع فلسفه غیرعلمی و ذاتا خرافی است که روی پایه جهل بشر بالا امده و شیعیان خودرا پیداکرده است . هرکسی درهر سطحی وقتی دردرون خویش به چرایی ها فکرمیکند و سلسله ای از پندارهایش را میبافد درواقع درحال فلسفیدن است . ازکجاامده ام ؟ به کجا میروم ؟ ایا اسمان انتها دارد ؟ خالق چبست و یعنی چی ؟ و خلاصه وقتی انسان درخلوت خویش درون اینگونه افکارغرق میشود یعنی دردریای فلسفه فرورفته است و هرچه عمیقتربرود بهتر و البته اگرنتایج فلسفی اش با اموزه های دینی درتناقض قرار بگیرد طبعا به بی دینی گرایش پیدامیکند و دیگر حرف خداوپیغمبر تو کتش نمیرود چه برسد به چاه جمکران ! بنابراین فلسفه علمی شیرین و راهگشا و فانوسی است در عالم ظلمانی و اگر این انسان فیلسوف دامنه تفکرخودرا گسترش بدهد طبعا به آزادی و عدالت میرسد وقتی به آزادی و عدالت رسید قطعا ضد مذهب هم میشود وقتی ضدمذهب شد طبعا ضد روحانیت هم میشود و طبعا بدنبال رنسانس فکری - اجتماعی است .
میگویند اگر همه افراد جامعه فیلسوف باشند نیازی به قانون نیست چون همه یجورایی میفهمند ! و طبعا درچنین جوانعی چاه جمکران و امامزاده شفادهنده وجودندارد و ازاینجا درمیابیم که میزان آگاهی جامعه نسبت مستقیم با چاه های جمکران و امام زاده های شفادهنده اش دارد ! بنابراین درایران هنوز وزن خرافه سنگینتراست . بنابراین آگاهی و جهانبینی علمی یک نیاز مبرم محسوب میشود .
هرچه خرکمتر جهانبینی بیشتر و ایده الوژی کمتر ، جامعه بالنده تر ( دورازجان خر)


خاکزاد

ناشناس گفت...

دین حکم است یعنی "بکن و نکن" و "باید و نباید" است بدون انکه دلیلش را بدانی اما فلسفه کشف حقیقت است درک عالم هستی است و بالنده است ، راهگشاست ، روشنایی است و آگاهی نسبی به جهان پیرامونی است درحالیکه دین جهالت و ممنوعیت و کفر نسبت به اندیشیدن درباره جهان هستی است .
پدر من تعریف میکرد که دردرس جغرافیا عکس کره ماه را روی حلبی کشیده بود ( کاغذ عرف نبود وروی حلبی اکابر میکردند) وقتی به خانه میاید پدرش میپرسد این گردالی چیه که کشیدی ؟ پدر میگوید کره ماه ! چشمان پدرش برق میزند و با یک سیلی توگوش فرزندخود میگوید چه غلطا توکارخداهم میخواهنددخالت کنند ! حلبی را مچاله و ازفردا ازرفتن پدر به مکتب جلوگیری میشود ! مادرش التماس میکند که بگذاربرود مکتب اما او میگوید اگر دین یادبچه بدهند میفرستم ولی اگر از کره ماه بگویند نمیفرستم چون بجه من کافرمیشود ! بعدا معلوم میشود که پدر بزرگ تحت تاثیر ملای محل بوده است ! پدرم میگفت ملای محل درجریان "کشف حجاب" مردم را برعلیه دولت میشوراند و درضمن سابقه لواط هم داشت بطوریکه افراد محل هم به عبا و عمامه او احترام میگذاشتند و هم از رفتن بچه ها به حجره او ممانعت میکردند .
یکبارهم بخاطر مخالفت با کشف حجاب از یک اژان یک سیلی خورده بود اما لواط کار خبره ای بوده !
بگذریم :
بهرحال فلسفه و دین مآلا رودرروی هم قرارمیگیرند چون فلسفه برحقیقت و دین بر دروغ بنا شده ووجنگ انان همان جنگ خیر و شر و اهورا و اهریمن و روشنایی و تاریکی است ... جنگ مظلوم و ظالم است .
خاکزاد

ناشناس گفت...

اگربجای ساختن ۱۲۰۰۰ امامزاده ، ۱۲۰۰۰ مدرسه در مناطق محروم کشور میساختند میتوانستیم بگوییم فلسفه و جهان بینی از احترام برخورداراست اما امروز بایدبگوییم اخوند و دین و ایده الوژی حاکم است وگرنه بجای ۱۲ هزارامامزاده حتما ۱۲ هزار مدرسه میساختیم . به امیدروزیکه مدرسه بسازیم و مناطق محروم و فقر و تنگدستی نداشته باشیم .
غریبه.