همه این بدبختیهایی که امروز ملت مظلوم و شریف ایران از ناحیه حاکمیت ظالمانه اخوندها دارند میکشند ریشه در ردپای حزب خائن توده داشته است . همه روشنفکران ۵۰ تا ۶۰ سال گذشته که در هیبت گروهها و سازمانها و اشخاص به اصطلاح مبارز عرض اندام کردند همگی نتیجه فرهنگ سیاسی حزب توده بوده است درواقع حزب توده بهترین جوانان وطت را به لحاظ فرهنگ سیاسی درچارچوب سیاستهای شوروی بلعید و نابود کرد بطوریکه ۹۹% درصد روشنفکران و سازمانها و گروهها علیرغم اختلافاتی که باهم داشتند اما شوروی فبله گاه سیاسی شان بود و اتفاقا همگی شان به انحاء مختلف با روحانیون الفت و علاقه داشتند .
مشکل ما روشنفکران تاریخا این بود که حزب توده را فرپالیته قبول نداشتیم اما پای قبله گاه او سینه میزدیم ...(به مرض مرزبندی های فرمالیستی مبتلا بودیم ) !
درحرف مرزبندی و درعمل قبله گاههای مشترک !
ادبیات مرزبندی ما هم از همین جنس شکل گرفت ... دادن شعارهای آتشین بمثابه مرزبندی اما درمحتوا پوچ پوچ پوچ .
امروز مجاهدین و اخوندها هم به همین درد بی درمان گرفتارند ... درپایه های ایده الوژیک همسو با ایده الوژی اخوند اما درمرزبندی ارائه شعارهای آتشین پوچ پوچ پوچ !
روشنفکری درایران هنوز از چاه فرهنگ سیاسی حزب توده بیرون نیامده است .
محوری ترین و هویتی ترین شعارهای گروه ها و سازمانهای به اصطلاح سیاسی در زمان شاه ( خصوصا مجاهد و فدایی) همان شعارهای محوری و استراتژیک حزب توده بود . ( مرگ بر امپریالیسم امریکا و مرگ برشاه سگ زنجیری امریکا ) ... شعارها که یکی ... قبله گاهها که یکی ... تحلیل سیاسی از وضعیت امپریالیسم که یکی ... اما مرزبندی های فرمالیستی الی ماشاله !
بی جهت نبود که حزب توده و مجاهد و فدایی با وجود مرزبندی های شعاری فرمالیستی از طرفداران خمینی در مبارزه با شاه بودند ! و تا چندسال هم خمینی پدربزرگوار و مجاهد اعظم و رهبر ضدامپریالیست شان بود تا روزیکه خمینی همه را ازدم تیغ خودگذراند .
بهرحال جریان روشنفکری درایران ضعیف بوده و همواره آلت دست روحانیت بوده هم درعروسی و هم درعزا .
من عادت و علاقه ندارم دررابطه با توضیح دین و فلسفه به تعاریف فیلسوفان مراجعه و میزان را بر انان قراردهم چون اصولا فلسفه مریوط به نوع تفکرانسان است و هرانسانی ماننداثرانگشت سبابه اش نگاه متفاوتی نسبت به سایرین درباره جهان بینی ذاتی دارد ودرباره دین هم همینطور اگرچه فک میکنم دین هم یک نوع فلسفه غیرعلمی و ذاتا خرافی است که روی پایه جهل بشر بالا امده و شیعیان خودرا پیداکرده است . هرکسی درهر سطحی وقتی دردرون خویش به چرایی ها فکرمیکند و سلسله ای از پندارهایش را میبافد درواقع درحال فلسفیدن است . ازکجاامده ام ؟ به کجا میروم ؟ ایا اسمان انتها دارد ؟ خالق چبست و یعنی چی ؟ و خلاصه وقتی انسان درخلوت خویش درون اینگونه افکارغرق میشود یعنی دردریای فلسفه فرورفته است و هرچه عمیقتربرود بهتر و البته اگرنتایج فلسفی اش با اموزه های دینی درتناقض قرار بگیرد طبعا به بی دینی گرایش پیدامیکند و دیگر حرف خداوپیغمبر تو کتش نمیرود چه برسد به چاه جمکران ! بنابراین فلسفه علمی شیرین و راهگشا و فانوسی است در عالم ظلمانی و اگر این انسان فیلسوف دامنه تفکرخودرا گسترش بدهد طبعا به آزادی و عدالت میرسد وقتی به آزادی و عدالت رسید قطعا ضد مذهب هم میشود وقتی ضدمذهب شد طبعا ضد روحانیت هم میشود و طبعا بدنبال رنسانس فکری - اجتماعی است . میگویند اگر همه افراد جامعه فیلسوف باشند نیازی به قانون نیست چون همه یجورایی میفهمند ! و طبعا درچنین جوانعی چاه جمکران و امامزاده شفادهنده وجودندارد و ازاینجا درمیابیم که میزان آگاهی جامعه نسبت مستقیم با چاه های جمکران و امام زاده های شفادهنده اش دارد ! بنابراین درایران هنوز وزن خرافه سنگینتراست . بنابراین آگاهی و جهانبینی علمی یک نیاز مبرم محسوب میشود . هرچه خرکمتر جهانبینی بیشتر و ایده الوژی کمتر ، جامعه بالنده تر ( دورازجان خر)
دین حکم است یعنی "بکن و نکن" و "باید و نباید" است بدون انکه دلیلش را بدانی اما فلسفه کشف حقیقت است درک عالم هستی است و بالنده است ، راهگشاست ، روشنایی است و آگاهی نسبی به جهان پیرامونی است درحالیکه دین جهالت و ممنوعیت و کفر نسبت به اندیشیدن درباره جهان هستی است . پدر من تعریف میکرد که دردرس جغرافیا عکس کره ماه را روی حلبی کشیده بود ( کاغذ عرف نبود وروی حلبی اکابر میکردند) وقتی به خانه میاید پدرش میپرسد این گردالی چیه که کشیدی ؟ پدر میگوید کره ماه ! چشمان پدرش برق میزند و با یک سیلی توگوش فرزندخود میگوید چه غلطا توکارخداهم میخواهنددخالت کنند ! حلبی را مچاله و ازفردا ازرفتن پدر به مکتب جلوگیری میشود ! مادرش التماس میکند که بگذاربرود مکتب اما او میگوید اگر دین یادبچه بدهند میفرستم ولی اگر از کره ماه بگویند نمیفرستم چون بجه من کافرمیشود ! بعدا معلوم میشود که پدر بزرگ تحت تاثیر ملای محل بوده است ! پدرم میگفت ملای محل درجریان "کشف حجاب" مردم را برعلیه دولت میشوراند و درضمن سابقه لواط هم داشت بطوریکه افراد محل هم به عبا و عمامه او احترام میگذاشتند و هم از رفتن بچه ها به حجره او ممانعت میکردند . یکبارهم بخاطر مخالفت با کشف حجاب از یک اژان یک سیلی خورده بود اما لواط کار خبره ای بوده ! بگذریم : بهرحال فلسفه و دین مآلا رودرروی هم قرارمیگیرند چون فلسفه برحقیقت و دین بر دروغ بنا شده ووجنگ انان همان جنگ خیر و شر و اهورا و اهریمن و روشنایی و تاریکی است ... جنگ مظلوم و ظالم است . خاکزاد
اگربجای ساختن ۱۲۰۰۰ امامزاده ، ۱۲۰۰۰ مدرسه در مناطق محروم کشور میساختند میتوانستیم بگوییم فلسفه و جهان بینی از احترام برخورداراست اما امروز بایدبگوییم اخوند و دین و ایده الوژی حاکم است وگرنه بجای ۱۲ هزارامامزاده حتما ۱۲ هزار مدرسه میساختیم . به امیدروزیکه مدرسه بسازیم و مناطق محروم و فقر و تنگدستی نداشته باشیم . غریبه.
۴ نظر:
بارها و بارها گفته ام :
همه این بدبختیهایی که امروز ملت مظلوم و شریف ایران از ناحیه حاکمیت ظالمانه اخوندها دارند میکشند ریشه در ردپای حزب خائن توده داشته است . همه روشنفکران ۵۰ تا ۶۰ سال گذشته که در هیبت گروهها و سازمانها و اشخاص به اصطلاح مبارز عرض اندام کردند همگی نتیجه فرهنگ سیاسی حزب توده بوده است درواقع حزب توده بهترین جوانان وطت را به لحاظ فرهنگ سیاسی درچارچوب سیاستهای شوروی بلعید و نابود کرد بطوریکه ۹۹% درصد روشنفکران و سازمانها و گروهها علیرغم اختلافاتی که باهم داشتند اما شوروی فبله گاه سیاسی شان بود و اتفاقا همگی شان به انحاء مختلف با روحانیون الفت و علاقه داشتند .
مشکل ما روشنفکران تاریخا این بود که حزب توده را فرپالیته قبول نداشتیم اما پای قبله گاه او سینه میزدیم ...(به مرض مرزبندی های فرمالیستی مبتلا بودیم ) !
درحرف مرزبندی و درعمل قبله گاههای مشترک !
ادبیات مرزبندی ما هم از همین جنس شکل گرفت ... دادن شعارهای آتشین بمثابه مرزبندی اما درمحتوا پوچ پوچ پوچ .
امروز مجاهدین و اخوندها هم به همین درد بی درمان گرفتارند ... درپایه های ایده الوژیک همسو با ایده الوژی اخوند اما درمرزبندی ارائه شعارهای آتشین پوچ پوچ پوچ !
روشنفکری درایران هنوز از چاه فرهنگ سیاسی حزب توده بیرون نیامده است .
محوری ترین و هویتی ترین شعارهای گروه ها و سازمانهای به اصطلاح سیاسی در زمان شاه ( خصوصا مجاهد و فدایی) همان شعارهای محوری و استراتژیک حزب توده بود . ( مرگ بر امپریالیسم امریکا و مرگ برشاه سگ زنجیری امریکا ) ... شعارها که یکی ... قبله گاهها که یکی ... تحلیل سیاسی از وضعیت امپریالیسم که یکی ... اما مرزبندی های فرمالیستی الی ماشاله !
بی جهت نبود که حزب توده و مجاهد و فدایی با وجود مرزبندی های شعاری فرمالیستی از طرفداران خمینی در مبارزه با شاه بودند ! و تا چندسال هم خمینی پدربزرگوار و مجاهد اعظم و رهبر ضدامپریالیست شان بود تا روزیکه خمینی همه را ازدم تیغ خودگذراند .
بهرحال جریان روشنفکری درایران ضعیف بوده و همواره آلت دست روحانیت بوده هم درعروسی و هم درعزا .
تحولی دیگرباید وگرنه تاریخ تکرارخواهدشد .
خاکزاد
من عادت و علاقه ندارم دررابطه با توضیح دین و فلسفه به تعاریف فیلسوفان مراجعه و میزان را بر انان قراردهم چون اصولا فلسفه مریوط به نوع تفکرانسان است و هرانسانی ماننداثرانگشت سبابه اش نگاه متفاوتی نسبت به سایرین درباره جهان بینی ذاتی دارد ودرباره دین هم همینطور اگرچه فک میکنم دین هم یک نوع فلسفه غیرعلمی و ذاتا خرافی است که روی پایه جهل بشر بالا امده و شیعیان خودرا پیداکرده است . هرکسی درهر سطحی وقتی دردرون خویش به چرایی ها فکرمیکند و سلسله ای از پندارهایش را میبافد درواقع درحال فلسفیدن است . ازکجاامده ام ؟ به کجا میروم ؟ ایا اسمان انتها دارد ؟ خالق چبست و یعنی چی ؟ و خلاصه وقتی انسان درخلوت خویش درون اینگونه افکارغرق میشود یعنی دردریای فلسفه فرورفته است و هرچه عمیقتربرود بهتر و البته اگرنتایج فلسفی اش با اموزه های دینی درتناقض قرار بگیرد طبعا به بی دینی گرایش پیدامیکند و دیگر حرف خداوپیغمبر تو کتش نمیرود چه برسد به چاه جمکران ! بنابراین فلسفه علمی شیرین و راهگشا و فانوسی است در عالم ظلمانی و اگر این انسان فیلسوف دامنه تفکرخودرا گسترش بدهد طبعا به آزادی و عدالت میرسد وقتی به آزادی و عدالت رسید قطعا ضد مذهب هم میشود وقتی ضدمذهب شد طبعا ضد روحانیت هم میشود و طبعا بدنبال رنسانس فکری - اجتماعی است .
میگویند اگر همه افراد جامعه فیلسوف باشند نیازی به قانون نیست چون همه یجورایی میفهمند ! و طبعا درچنین جوانعی چاه جمکران و امامزاده شفادهنده وجودندارد و ازاینجا درمیابیم که میزان آگاهی جامعه نسبت مستقیم با چاه های جمکران و امام زاده های شفادهنده اش دارد ! بنابراین درایران هنوز وزن خرافه سنگینتراست . بنابراین آگاهی و جهانبینی علمی یک نیاز مبرم محسوب میشود .
هرچه خرکمتر جهانبینی بیشتر و ایده الوژی کمتر ، جامعه بالنده تر ( دورازجان خر)
خاکزاد
دین حکم است یعنی "بکن و نکن" و "باید و نباید" است بدون انکه دلیلش را بدانی اما فلسفه کشف حقیقت است درک عالم هستی است و بالنده است ، راهگشاست ، روشنایی است و آگاهی نسبی به جهان پیرامونی است درحالیکه دین جهالت و ممنوعیت و کفر نسبت به اندیشیدن درباره جهان هستی است .
پدر من تعریف میکرد که دردرس جغرافیا عکس کره ماه را روی حلبی کشیده بود ( کاغذ عرف نبود وروی حلبی اکابر میکردند) وقتی به خانه میاید پدرش میپرسد این گردالی چیه که کشیدی ؟ پدر میگوید کره ماه ! چشمان پدرش برق میزند و با یک سیلی توگوش فرزندخود میگوید چه غلطا توکارخداهم میخواهنددخالت کنند ! حلبی را مچاله و ازفردا ازرفتن پدر به مکتب جلوگیری میشود ! مادرش التماس میکند که بگذاربرود مکتب اما او میگوید اگر دین یادبچه بدهند میفرستم ولی اگر از کره ماه بگویند نمیفرستم چون بجه من کافرمیشود ! بعدا معلوم میشود که پدر بزرگ تحت تاثیر ملای محل بوده است ! پدرم میگفت ملای محل درجریان "کشف حجاب" مردم را برعلیه دولت میشوراند و درضمن سابقه لواط هم داشت بطوریکه افراد محل هم به عبا و عمامه او احترام میگذاشتند و هم از رفتن بچه ها به حجره او ممانعت میکردند .
یکبارهم بخاطر مخالفت با کشف حجاب از یک اژان یک سیلی خورده بود اما لواط کار خبره ای بوده !
بگذریم :
بهرحال فلسفه و دین مآلا رودرروی هم قرارمیگیرند چون فلسفه برحقیقت و دین بر دروغ بنا شده ووجنگ انان همان جنگ خیر و شر و اهورا و اهریمن و روشنایی و تاریکی است ... جنگ مظلوم و ظالم است .
خاکزاد
اگربجای ساختن ۱۲۰۰۰ امامزاده ، ۱۲۰۰۰ مدرسه در مناطق محروم کشور میساختند میتوانستیم بگوییم فلسفه و جهان بینی از احترام برخورداراست اما امروز بایدبگوییم اخوند و دین و ایده الوژی حاکم است وگرنه بجای ۱۲ هزارامامزاده حتما ۱۲ هزار مدرسه میساختیم . به امیدروزیکه مدرسه بسازیم و مناطق محروم و فقر و تنگدستی نداشته باشیم .
غریبه.
ارسال یک نظر