دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

برای شناخت قدرت پنهان آخوندها در تاریخ ایران. نوشته ابی.امامان جمعه عصر قاجار و پهلوی

سال ۱۳۳۷ هجری قمری در دربار فتحعلی شاه که دوره اول جنگ‌های ایران و روس پایان یافته و منجر به شکست ایران و عهدنامه گلستان گردیده بود، شاه ایران تمام هم خود را مصروف به آن می‌داشت تا شاید این شکست را جبران کند، بی‌وفایی ناپلئون به عهد و پیمان خود و تنها گذاردن ایران در برابر روسیه تزاری و فعالیت شدید خارجیان برای حفظ منافع خود در ایران، بر ملال و اندوه فتحعلی شاه می‌افزود.
در همان سال خبر غم انگیزی به شاه رسید و آن فوت شاهزاده محمد علی میرزا فرزند دلبند شاه بود. فتحعلی شاه تمام فرزندان خود را زیاد از حد
دوست می‌داشت و از این پیشامد بیش از پیش مغموم و افسرده خاطر شد.
علماء کشور از هر طرف عازم پایتخت شدند تا در این مصیبت شرکت کنند و شاه را تسلیت گویند. از جمله علمای اصفهان بودند که در راس آنان حاج میر محمد حسین سلطان العلماء امام جمعه اصفهان که این سمت سال‌های سال از دوره صفویه در خاندان او موروثی بود، به تهران آمده بود. در بین این دسته سید جوانی بود ۲۲ ساله بنام میر سید ابوالقاسم که در میان علمای اصفهان نفوذی داشت. او علاوه بر نسبتی که با سلطان العلماء امام جمعه اصفهان داشت، برادرزاده امام جمعه تهران هم بود و نسبش نیز به محمد صالح الحسنی اصفهانی داماد علامه مجلسی می‌رسید.
این سید جوان نیز به همراهی علماء عازم تهران شده بود که هم از عموی خود آقای میر محمد مهدی امام جمعه تهران دیداری کرده باشد و هم شاه را تسلیتی گوید. وی بعد از دیدار عموی خود به اتفاق سایر روحانیون به حضور فتحعلی شاه شرفیاب شد. از همان لحظه اول نظر شاه به او جلب گشت زیرا این سید جوان خیلی خوش سیما بود و آثار هوش و ذکاوت در او دیده می‌شد. بیانی شیرین داشت. فتحعلی شاه احوالات و حسب و نسب او را از سلطان‌العلماء جویا شد و دستور داد که چون امام جمعه تهران را پسری نیست بهتر آن است که او را به فرزندی خود قبول کرده و به نیابت خویش برای اقامه نماز جماعت بگزیند. بدین ترتیب میر سید ابوالقاسم در تهران اقامت گزید.
در نوروز همان سال که مطابق رسم معمول، فتحعلی شاه به دیدن علمای بزرگ میرفت روزی عزم دیدار حاج میرزا مسیح معروف را نمود. چون خانه امام جمعه در معبر شاه بود. ابتدا به خانه امام جمعه رفت و میر سید ابوالقاسم را قبل از حاج میرزا مسیح دیدن کرد.
بعد از این که میر محمد مهدی به تهران بازگشت میر سید ابوالقاسم را برای تکمیل تحصیلات به نجف فرستاد و پس از مدتی با داشتن اجازات متعدد به تهران بازگشت و در مدت کوتاهی مرجع تقلید عموم شد تا در سال دوازدهم سلطنت محمد شاه پس از فوت امام جمعه عموی او، فرمان سمت امامت جمعه به نام او صادر شد.
محمد شاه عصایی مرصع بدو داد و بعد از آن بنام آیت الله میر سید ابوالقاسم امام جمعه تهران نامیده شد.
میر سید ابوالقاسم امام جمعه دارای خصائلی نیکو بود و همه کس او را محترم می‌داشت و از او به خوبی یاد می‌کرد چنانکه روزی در مجلس میرزا تقی خان امیر نظام از او به مناسبتی صحبت به میان آمد. با وجود آن که امیر نظام نسبت به امام جمعه نظر خوشی نداشت، گفت: (امام جمعه خصلتی مخصوص به خود دارد زیرا هر یک از علماء که به من نامه‌ای نوشتند یا خواهشی کردند، همیشه برای جلب منافع شخصی یا دفع ضروری از خود بود، ولی امام جمعه همه وقت هر چه نوشت و هر چه خواست، برای اعانت مظلوم و منافع دیگران بود).
میر سید ابوالقاسم امام جمعه در سن ۵۶ سالگی در سال ۱۲۷۱ هجری قمری فوت کرد. مدفن او محلی است که به نام سر قبر آقا معروف است. از مرحوم سید ابوالقاسم پسری به جای ماند موسوم به میر سید زین‌العابدین که هنگام فوت پدر طفل بود و بیش از ۱۲ سال نداشت. به دستور ناصرالدین شاه مرحوم میرزا مرتضی صدر العلماء که عموی او بود، به سمت نیابت امامت برگزیده شد تا این که میر سید زین‌العابدین به سن ۱۷ سالگی رسید و شخصاً در مسجد جمعه نماز جماعت اقامه کرد.
مدت چهل سال شخص اول روحانی کشور بود و علمای معروفی چون مرحوم حاج ملا علی کنی و میرزای آشتیانی از او حساب می‌بردند.
وقتی در مدت سه ماه تابستان به ییلاق معروف اسدآباد می‌رفت در حدود پنجاه نفر از علماء و طلاب همراه او بودند و با او در آنجا می‌ماندند. در سال ۱۳۰۶ قمری پس از فوت حاج ملا علی کنی تولیت مدرسه مروی که از مدارس مهم آن موقع و از بناهای فخرالدوله حاج محمد حسین خان بود با موقوفات آن و مدارس دارالشفاء و صدر به ایشان داده شد.
اولین زن میر زین‌العابدین امام جمعه دختر نظام‌الدوله معیرالممالک بود. خانواده معیرالممالک از خانواده‌های بزرگ ایران است. از زمان صفویه کارهای بزرگی به افراد این خانواده رجوع می‌شد .
میر زین العابدین از دختر نظام‌الدوله معیرالممالک دو دختر و سه پسر داشت که یکی از آنها حاج میرزا ابوالقاسم بود
که بعد از فوت میر زین العابدین امام جمعه شد.
ناصرالدین شاه به سید زین العابدین زیاده از حد احترام می‌گذاشت وی بی اندازه مورد توجه شاه بود. پس از این که دختر نظام‌الدوله زن اول میر زین‌العابدین مرحوم شد، در سال ۱۲۹۱ با وساطت میرزا حسین خان مشیرالدوله سپهسالار صدر اعظم که نسبت به امام جمعه ارادت خاص داشت ناصرالدین شاه دختر معروف خود ضیاء السلطنه را که از ندیم السلطنه بود به سید زین العابدین داد.
عروسی مفصلی برای او برپا نمود. عروسی در شب عید غدیر اتفاق افتاد.
امام جمعه از ضیاءالسلطنه دختر ناصرالدین شاه دو دختر و دو پسر پیدا کرد. یکی از پسران و یکی از دخترانش موسوم به سید علی و ندیم‌السلطنه در حیات خودش فوت کردند. یک پسرش موسوم به سید جواد ظهیرالاسلام است، یک دخترش شمس‌السلطنه است که بعد از فوت مادر ملقب به ضیاء‌السلطنه شد و خانم آقای دکتر مصدق‌السلطنه می‌باشد.
سید زین العابدین امام جمعه مردی روشنفکر بود. در سیاست دست داشت. بعد از مراجعت ناصرالدین شاه از سفر دوم به فرنگستان وقتی میرزا حسین خان سپهسالار نقشه‌هایی برای کشیدن راه‌آهن و تشکیل مجلس مقننه و غیره تهیه کرده بود، تمام علما عریضه‌ای به ناصرالدین شاه نوشته و عزل سپهسالار را خواستار شدند. این عده در منزل انیس‌الدوله ملکه و سوگلی ناصرالدین شاه تحصن اختیار کرده بودند. تنها کسی که با علماء مخالفت نمود و از سپهسالار پشتیبانی کرد، مرحوم میر سید زین‌العابدین امام جمعه بود ولی پس از اینکه راه آهن بین تهران و حضرت عبدالعظیم کشیده شد روزی بر سر خرید بلیط بین جمعی از اوباش شهر و کارکنان راه آهن زد و خوردی در گرفت. در آن وقت اطاق‌های ایستگاه بسیار پاکیزه و مزین بود، اوباش به سالن‌های ایستگاه ریخته و مبل‌ها و پرده‌های مخمل را پاره کرده و آئینه‌ها را شکستند و خلاصه هر چه بود غارت کردند. (مسیودنی) بلژیکی صاحب امتیاز این عمل را توهینی دانست و توسط وزارت خارجه مبلغ سیصد هزار تومان ادعای خسارت نمود و برای رفع توهین خواستار شد وزرای وقت جمعاً به سفارت بلژیک بروند و رسماً معذرت بخواهند. ناصرالدین شاه همان روز میر زین العابدین امام جمعه داماد خود را احضار کرد و رفع غائله از او خواست. امام جمعه هم (مسیودنی) و دو نفر از بلژیکی ها را به منزل خود خواند. بعد از مذاکرات زیاد، باز بلژیکی ها حاضر به صلح نمی‌شدند. در این وقت امام جمعه قیافه عصبانی به خود گرفت و گفت: بسیار خوب دولت ایران پیشنهاد شما را قبول می‌کند ولی ما هم تکلیفی داریم و به آن عمل می‌کنیم). بعد رو به محرر خود کرد و چنین دستور داد: فوری چند تلگراف به علمای عتبات و ولایات بنویسید که از امروز نشستن به راه آهن حرام است) وقتی بلژیکی‌ها این عمل را دیدند مخصوصاً با مشاهده قضیه تحریم تنباکو از کرده خود پشیمان شده با اصرار و التماس حرف خود را پس گرفته و رفتند. ناصرالدین شاه وقتی از جریان مطلع شد انگشتر الماس گرانبهایی به او داد.

در سال ۱۳۲۱ قمری امام جمعه به عزم سفر مکه از تهران خارج شد ولی ابتدا از طریق روسیه برای سیاحت به چند کشور اروپا مسافرت کرد. در روز حرکت او در باغ بزرگ مهرآباد متعلق به معیرالممالک که فعلا فرودگاه است از طرف تجار تهران برای بدرقه‌کنندگان نهار مفصلی تهیه شده بود. عده زیادی از علماء و اعیان برای بدرقه از صبح به آنجا رفته بودند. هنگام عصر امین السلطان اتابک اعظم با عده زیادی به مهرآباد آمدند و همه آنجا بودند تا امام جمعه حرکت کرد.
امام جمعه از روسیه با راه آهن به طرف اتریش حرکت کرد. هنگام ورود به وینه وزیر مختار ایران نریمان خان قوام‌السلطنه با اعضای سفارت و یمین‌الدوله و عضدالسلطنه دو پسر ناصرالدین شاه و پسر اتابک که در مدرسه امپراطوری اتریش مشغول تحصیل بودند با نماینده امپراطور اتریش برای استقبال به ایستگاه راه آهن آمده بودند. امام جمعه سوار کالسکه سفارت شده به باغ سفارت ایران رفت و در آن جا توقف کرد. همراهانش در هتلی منزل کردند و وقتی این دسته در خیابان های وینه حرکت می کردند به واسطه عبا و عمامه و کلاه‌های ایرانی و کمرچین که داشتند در نظر مردم خیلی عجیب جلوه میکردند مخصوصاً روزی که امام جمعه برای تماشای باغ وحش وینه رفت در آنجا شلوغ شد زیرا در آن روز جمع کثیری در باغ وحش مشغول تماشا بودند. امام جمعه با عبا و عمامه از جلو و ظهیرالاسلام با عمامه سبز از عقب و سایر همراهان و نوکران او با فینه‌های قرمز و کمرچین از دنبال وارد باغ‌وحش شدند. چنان توجه مردم به این دسته جلب گردید که پلیس مجبور به دخالت شد و مردم را متفرق نمود. این تعجب مردم بیشتر از آن جهت بود که در اتریش و سایر کشورهای مرکزی اروپا مردم شرقی و لباس‌های آنها را کمتر دیده بودند.
یکروز عصر امپراطور اتریش فرانسوا ژوزف در وینه در قصر شمیرون پذیرایی مفصلی از امام جمعه تهران و همراهان او نمود. امام جمعه بعد از طریق مجارستان و بلغارستان به اسلامبول رفت.
در ایستگاه راه آهن اسلامبول پرنس ارفع‌الدوله سفیر کبیر ایران با اعضای سفارت و نمایندگان دولت عثمانی برای استقبال امده بودند و امام جمعه و همراهان را در چند کالسکه سوار کرده به سفارت ایران بردند. محل سفارت ایران در اسلامبول یک بنای فوق‌العاده باشکوه و مجلل بود که میرزا حسین خان سپهسالار آن را ساخته بود. امام جمعه مدت ده روز در اسلامبول توقف کرد.
در آن موقع سلطان عبدالحمید شاه عثمانی بود. وی از ترس آزادی‌خواهان یک مسجد عالی به طرز جدید در محله سلطنتی (ییلدیز) کنار بغاز ساخته بود و هر روز در آن جا دور از هیاهوی داخل شهر نماز جمعه می‌خواند و آن را (سلام لق) مینامید به طوریکه می‌گفتند در مدت سی و پنج سال سلطنت یک دفعه هم نماز جمعه سلطان عبدالحمید ترک نشده بود.
یک روز سلطان به وسیله وزیر دربار خود احمد راتب پاشا، امام جمعه تهران را برای شرکت در نماز جمعه دعوت کرد. کالسکه‌ای از طرف پادشاه برای بردن امام جمعه آوردند و امام جمعه و ظهیرالاسلام با سفیر ایران در اسلامبول در کالسکه مخصوص عثمانی نشسته به عمارتی که در مقابل مسجد سلطان بود رفتند.
نماز جمعه سلطان عثمانی صحنه های دیدنی داشت هر جمعه دوازده هزار نفر از گارد شخصی سلطان عبدالحمید که جمعا ۴۸ هزار نفر می‌شدند و اغلب از افراد رشید آلبانی که به بلندی قد معروف هستند بودند. با لباس‌های ماهوت آبی و عمامه کوچک با تفنگ های ماوزر آلمانی از قصر سلطان تا درهای مسجد صف می‌کشیدند.
روزی که امام جمعه تهران برای دیدن نماز جمعه سلطان عثمانی رفته بود، برف سنگینی زمین را پوشانیده بود و افراد گارد سلطان در روی برف‌ها منظره دلکشی را داشتند. وقتی که امام جمعه تهران در جای خود قرار گرفت ناگاه چند شلیک توپ حرکت سلطان را خبر داد.
سلطان در درشکه روباز خود نشسته بود شیخ الاسلام عثمانی و صدر اعظم در طرفین او بودند. قریب سه هزار نفر از علماء هم در پشت او به مسجد وارد شدند. در این وقت امام مسجد که برادر شریف مکه بود،‌ خطبه را بدین نحو خواند: (سلطان البرین خاقان البحرین خادم الحرمین الشریفین امیرالمومنین خلیفه رسول الله السلطان عبدالحمید خان غازی) سپس نماز را آغاز کرد و بعد از نماز با همان تشریفات سلطان مراجعت نمود.
بعد امام جمعه برای شرفیابی حضور سلطان به دربار، که عثمانی‌ها آنرا باب همایون می‌نامیدند رفت. سلطان عبدالحمید امام جمعه تهران را در قصر ییلدیز پذیرایی کرد. در مذاکرات بین سلطان و امام جمعه، وزیر دربار عثمانی و سفیر ایران پرنس ارفع الدوله و ظهیرالاسلام حضور داشتند.
سلطان عبدالحمید که از فرط پیری یارای سخن گفتن نداشت، بعد از احوالپرسی از مظفرالدین شاه به امام جمعه تهران گفت میترسم بمیرم و در آن دنیا خاتم الانبیاء ‌(ص) به من بگوید تو که مدتها خلیفه اسلام بودی چرا نتوانستی ممالک اسلامی را با هم متحد کنی و از پراکندگی آنها جلوگیری نمایی.
بعد از مراجعت از حضور پادشاه وزیر دربار عثمانی برای امام جمعه پیغام فرستاد : خلیفه امر فرموده‌اند فردا شما و همراهان ناهار مهمان ابوالهدی افندی هستید و از طرف اعلیحضرت خلیفه از شما پذیرایی می‌کنند.
ابوالهدی از خاندان‌های بسیار قدیمی عثمانی و از سادات رفاعی و مرشد مشهور سلطان عبدالحمید بود که جد آنها شمشیر به کمر سلاطین عثمانی می بستند. امام جمعه و همراهانش روز بعد به قصر ابوالهدی در کنار بغاز رفتند و پس از صرف ناهار دریافت نشان درجه اول آل عثمان از طرف سلطان عبدالحمید به امام جمعه و پسرش ظهیرالاسلام تکلیف شد، ولی امام جمعه بعنوان این که علمای ایران از سلاطین نشان دریافت نمی‌کنند از قبول آن خودداری کرد. ظهیرالاسلام نیز به اشاره پدر از قبول آن استنکاف نمود.
پس از این مدت توقف امام جمعه به قصد مکه از اسلامبول خارج شد. سلطان عثمانی به تمام شهرهای سر راه تلگراف کرد که از تجلیل و احترام امام جمعه تهران خودداری ننمایند. تا جده قسمتی از مسافرت او با یک کشتی بزرگ انگلیسی بود و در تمام مدتی که امام جمعه در کشتی بود به دکل کشتی پرچم بزرگ ایران در اهتزاز بود. در مکه عون‌الرفیق پاشا برادر سلطان حسین شریف به اتفاق والی با دسته‌های نظامی و موزیک تا یک فرسخی از امام جمعه استقبال کرد.
در مدینه با وجود آنکه شیعه‌ها مطرود بودند و تظاهر به شیعه‌گری بزرگترین گناهان محسوب میشد، امام جمعه مدت ده روز به رسم ایران مجلس روضه‌خوانی برپا کرد.
در مدت سه ماهی که امام جمعه بواسطه کسالت در ییلاق شام توقف کرد بقعه حضرت رقیه را تعمیر و به صورتیکه امروز دیده میشود درآورد.
در شام صیغه کردن و صیغه شدن زن را بزرگترین گناهان غیر قابل بخشایش میدانند مخصوصاً بواسطه تعصب مردم. اگر کسی مرتکب این عمل شود جانی بدر نخواهد برد. امام جمعه تهران، در شام برای نشان دادن قدرت خود، هوس صیغه‌ای کرد. این خبر بگوش والی شام رسید ولی بواسطه نفوذ و مقام امام جمعه، جرأت حرف زدن نکرد و حتی خود وسیله تسهیل این امر را برای وی فراهم آورد.
امام جمعه از شام به بغداد حرکت ولی با وجود توصیه‌هائی که سلطان عبدالمجید شاه عثمانی نموده بود امام جمعه و قافله و همراهش گرفتار دزدان شدند و هر چه داشتند به غارت رفت. وقتی این خبر بگوش سلطان رسید امر داد که پانزده هزار لیره به امام جمعه بدهند و از او معذرت بخواهند ولی هر چه کردند او از قبول پول خودداری کرد.
در عراق عرب از امام جمعه استقبالی به عمل آمد که تاکنون نظیر نداشته. وقتی به نجف وارد شد کلیه طلاب و علماء از جمله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و مرحوم آیه‌الله شربیانی به پیشواز او رفتند. در آن هنگام که ماه رمضان بود همه شب، افطار و سحر از کلیه طلاب و علماء پذیرایی بعمل آمد. در سامره چند نفر بر اثر دشمنی که با مرحوم میرزای شیرازی داشتند روبروی صحن، چند دکان قصابی باز کرده بودند. دکان آنها باعث ایجاد کثافت فوق‌العاده‌ای شده بود هر چه علماء میکوشیدند که این دکانها را خراب کنند کسی بحرف آنها گوش نمیداد. وقتی‌که امام جمعه وارد سامره شد به والی توصیه کر د که آنها را خراب کند. در مدت ۲۴ ساعت دکان‌ها خراب شد و اثری از آنها باقی نماند. مدت این مسافرت پانزده ماه بود و میرسید زین‌العابدین امام جمعه در این مدت تجربیات گرانبهائی اندوخت و در ممالکی که گردش کرد همیشه باعث سربلندی ایرانیان بود. روزی که وارد تهران شد با وجود سردی فوق‌العاده هوا مردم دکانها و بازارها را بسته به استقبال رفتند. امام جمعه در سال ۱۳۲۱ یعنی همان سال بازگشت از سفر اروپا و مکه بمرض ذات‌الریه فوت نمود و در سر قبر آقا در جنوب تهران مدفون شد.
میر سید زین‌العابدین دارای چند فرزند بود که بزرگ آنها مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم بود و دیگری آقای ظهیرالسلام است.
ظهیرالسلام یکی از فرزندان میر زین‌العابدین امام جمعه از بطن ضیاء‌السلطنه دختر ناصرالدین شاه است که در سال ۱۳۰۲ هجری قمری در تهران متولد شده و تا ده سالگی به روش معمول خانواده‌های سلطنتی تربیت یافته. از آن پس تا ۱۵ سالگی صبحها با لله به مدرسه دارالشفاء میرفت و در یکی از حجرات آن نزد آقا سید محسن عراقی و آقا شیخ مهدی اشتهاردی مقدمات را فرا می‌گرفت و بعد از آن در منزل خود در نزد اساتیدی معروف مثل آقا سید علی نجفی و شیخ عبدالعلی همدانی ….، فقه و اصول و حکمت و ریاضیات را تحصیل می‌کرده. در بیست سالگی همراه پدر خود به اروپا و سپس به مکه رفت و در تمام مسافرت‌ها با سلاطین و اشخاص بزرگ ملاقات مینمود.
ناصر الدین شاه به ظهیرالسلام خیلی علاقمند بود زیرا تنها نوه او بود که با عمامه و عبا در بین شاهزادگان دیگر دیده میشد و هر روز صبح پس از آنکه ناصرالدین شاه نماز میخواند ظهیرالاسلام را نزد او می‌بردند. ظهیرالسلام در این ساعت در حضورش می‌نشست تا شاه یک سوره قرآن بخواند. شبهای جمعه نیز ظهیرالسلام را به اندرون می‌بردند و تا صبح شنبه در آنجا میماند.
روزنامه حبل المتین در شماره ۳۱ بتاریخ ۲ ربیع الاول ۱۳۲۳ راجع به عروسی ظهیرالاسلام با اقدس‌الدوله دختر مظفر الدین شاه می‌نویسد:
جناب ظهیرالاسلام از یک طرف از فامیل علم و سیادت و شرف و از طرف امی منسوب به خانواده سلطنت و نواده شاه شهیدند و شخصاً جوانی است بحلیه فضائل و آداب آراسته و از رذائل پیراسته و در نزد عامه و خاصه بواسطه حسن اخلاق و نیکی معاشرت و سلوک محبوب القلوب و نیک نام و جناب حجه‌الاسلام آقای حاجی میرزا ابوالقاسم امام جمعه را شفقت و محبت نسبت به ایشان زیاده از چند و چون است. با این حال اگر چه جوان است ولی جهان‌دیده و سفر کرده و تجربه اندوخته است.
شوال ۱۳۲۰ در معیت مرحوم والدش به مکه معظمه مشرف شد و در وقت حرکت به اسلامبول رفته رسماً به حضور حضرت سلطان عثمانی معرفی شده بر حسب دعوت خاص وزیر تشریفات به محضر سلطان مشرف و مورد کمال و الطاف و اعماق سلطانی واقع گردیده بعد از ورود به تهران سفیر کبیر یک عدد انفیه‌دان جواهر ممتاز از طرف سلطان عبدالحمیدخان به ایشان تقدیم نمود. بعد از فوت مرحوم امام جمعه از طرف دولت علیه لقب ظهیرالسلام به معزی‌الیه لطف و همواره اعلی حضرت قدر قدرت همایونی اظهار کمال مرحمت در حق ایشان می فرمودند تا آنکه در این موقع که پادشاه دین پناه نسب قدیم را تجدید و حسن عقیده خود را نسبت به خاندان رسالت و روساء ملت مکشوف خواست حضرت علیه اقدس‌الدوله از بنات جلیله سلطنت عظیمی که مادرش از مخدرات حرم جلالت و فامیل محترم سلطنت و نوابه همشیره ابوینی حضرت و الاشعاع السطنه است.
در عید غدیر که روز خلافت حضرت شاه اولیاء و بهترین ایام متبرکه است مجلس عقد در اطاق گالاری در عمارت گلستان دولتی به مبارکی و میمنت منعقد گردید.
در همان سال از طرف مظفرالدین شاه نیابت تولیت مدرسه سپهسالار به او واگذار گردید و تا سال ۱۳۲۷ که عهده‌دار این سمت بود تعمیرات مهمی در آن جا کرد.
ظهیرالاسلام مسافرتهای زیادی به کشورهای مختلف اروپا نموده است. در این سفرها با حوادث و پیش‌آمدهای زیادی روبرو شده است.
اولین مسافرت او در سال ۱۳۲۹ قمری و برای حفظ جانش بود زیرا به واسطه همکاری برادر بزرگش مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم با مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری و همراهی خودش با برادرهای زن خود مرحوم محمد علی شاه و شعاع‌السلطنه و تحریکاتی که برای بستن بازار و شورش مردم بر ضد طرفداران مشروطه میشد و همه را به ظهیرالاسلام نسبت می‌دادند مخالفین چاره را منحصر به ترور او گرفتند و درصدد قتلش برآمدند .
ولی ظهیرالاسلام در ماه شوال ۱۳۲۸ از تهران خارج شد و به اروپا رفت و مدت هفت ماه به تنهایی تمام شهرهای اروپای مرکزی و اسپانیا را گردش کرده از آنجا به مصر و سودان مسافرت نمود.
در اوائل سلطنت رضا شاه، ظهیرالاسلام برای معالجه و مداوی خانم خود به فرانسه رفت. در این وقت دولت فرانسه مسجدی در پاریس ساخته بود و از نمایندگان مصر و افغانستان و هندوستان و سوریه و الجزایر و مراکش دعوت شده بود که در جشن افتتاح آن شرکت کنند. ظهیرالاسلام هم به نمایندگی از طرف ایران آن شرکت نمود. بعد از مراجعت از این سفر قضیه اجتماع علماء در قم و تقاضای تغییر مقررات نظام وظیفه پیش آمد.
در این واقعه مدتی دکاکین اصفهان و قم و کرمانشاه و همدان و سایر شهرها بسته بود و علماء به ریاست حاج آقا نورالله اصفهانی به قم آمده بودند. از طرف رضا شاه پهلوی ظهیرالاسلام و مرحوم امام جمعه تهران برادر ایشان با تیمورتاش وزیر دربار و حاج مخبرالسلطنه رئیس الوزراء به قم رفته و غائله را خواباندند.
تقاضای علماء در تحت چند ماده که مهم‌تر از همه اجرای اصل قانون اساسی راجع به پنج نفر از علمای درجه اول در مجلس شورای عالی و همچنین گماردن یک نفر از علماء بزرگ در راس وزارت فرهنگ بود، مورد قبول رضا شاه واقع شد.
ظهیرالاسلام دو بار به نیابت تولیت آستان قدس رضوی و چهار مرتبه به نیابت تولیت مدرسه عالی سپهسالار منصوب شده ، در این مدرسه تعمیرات زیاد توسط او انجام شده و در سال‌های گذشته نیز تشکیلات آن توسعه یافته و به نام دانشگاه روحانی مشهور شد و دروس جدید برای به طلاب آن تدریس می‌شود. امید می‌رود که با زحمات و علاقمندی او مدرسه عالی سپهسالار بیش از پیش توسعه یابد.
ظهیرالاسلام تا سال ۱۳۱۶ شمسی عبا و عمامه داشت و در این سال به دستور رضا شاه پهلوی لباس خود را تغییر داد.
حاج میرزا ابوالقاسم فرزند مرحوم سید زین‌العابدین امام جمعه تهران از دختر نظام‌الدوله معیرالممالک متولد به سال ۱۲۸۱ هجری قمری است.
حاج میرزا ابوالقاسم بعد از فوت پدر از طرف مظفرالدین شاه به سمت امام جمعه تهران منصوب شد. مقدمات را در تهران فرا گرفت و بعد به نجف اشرف مشرف شد و تا سال ۱۳۱۹ از مجلس درس آیه الله عظمی مرحوم حاج میرزا حبیب رشتی مشغول تحصیل بود و در آن سال به تهران آمد و در زمان حیات پدر امامت مسجد شاه به او تفویض شد حاج میرزا ابوالقاسم مجلس درس گرمی داشت و در حدود پانصد نفر طلبه از محضر دروس او استفاده میکردند یک رساله علیه هم نوشت.
حاج میرزا ابوالقاسم به واسطه همکاری با مرحوم شیخ فضل الله نوری در سال ۱۳۲۷ بعد از گرفتن تهران از طرف مجاهدین مجبور به سفر شد و به مصر رفت و تا سال ۱۳۲۴ در آن جا بود بعد به تهران مراجعت کرد و تا پایان عمر از کلیه امور کناره گرفت و در امامیه ساکن بود.
حاج میرزا ابوالقاسم دارای تالیفاتی از فقه و اصول است که هنوز به چاپ نرسیده .
میر سید محمد بعد از مسافرت حاج میرزا ابوالقاسم برادر بزرگ خود به سمت امامت جمعه تهران منصوب شد.
میر سید محمد امام جمعه بعد از مسافرت حاج میرزا ابوالقاسم برادر بزرگ خود به سمت امامت جمعه تهران منصوب شد.
مرحوم میر سید محمد در سال ۱۲۹۳ متولد شده و تا سال ۱۳۱۴ در تهران مقدمات را تحصیل نموده و بعد به نجف اشرف مشرف شده در محضر مرحوم آیه‌الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و آقا ضیاء‌الدین عرافی مشغول تحصیل بود و در سال ۱۳۲۵ به تهران آمده و در استبداد صغیر بر خلاف برادر بزرگ خود حاج میرزا ابوالقاسم که با حاج شیخ فضل الله نوری همراهی میکرد با علمای آزادی‌خواه دیگر در سفارت عثمانی متحصن شد و بعد از فتح تهران از طرف مجاهدین به جای برادر به امامت جمعه برقرار شد.
مرحوم میر سید محمد دارای تالیفاتی است که هنوز چاپ نشده .
بعد از او آقای دکتر سید حسن امامی (امام جمعه فعلی) از طرف محمد رضا شاه به سمت امام جمعه تهران منصوب شد.
امام جمعه فعلی تهران دکتر سید حسن امامی فرزند مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران علاوه بر سمت امامت از استادان دانشمند دانشگاه تهران است و زبان‌های عربی و فرانسه و روسی را به خوبی می‌داند و یکی از علمای علم حقوق بشمار است.
امام جمعه تهران در سال ۱۲۸۲ در تهران متولد شده و تحصیلات ابتدایی خود را در تهران به پایان رسانیده و سه سال هم در مدرسه خان مروی اشتغال به علوم قدیمیه داشته و در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیلات قدیمه به کاظمین و نجف اشرف مشرف گردید و در دروس مرحوم آیه‌اله اصفهانی و آیه‌اله نائینی و دیگر مدرسین حاضر می‌شد.
پس از خاتمه تحصیلات قدیمه و نیل به درجه اجتهاد از اساتید خود در اوایل ۱۳۰۸ به تهران آمدند و پس از کمی توقف برای تحصیل به سوئیس رفتند و در دانشگاه لوزان به تحصیل علم حقوق پرداختند و در سال ۱۳۱۲ به اخذ دیپلم دکترای حقوق در رشته قضایی نائل آمدند و در سال ۱۳۱۲ به اخذ دیپلم دکترای حقوق در رشته قضایی نائل آمدند. پس از اخذ درجه دکترا به ایران بازگشتند و در خدمت دادگستری و تدریس دانشکده حقوق مشغول شد تا در سال ۱۳۲۰ از دادگستری کناره گرفتند تا اینکه در سال ۱۳۲۴ در نتیجه توجه محمد رضا شاه به ایشان و موقعیت خاص و محبوبیتی که در بین طبقات پیدا کرده بودند به سمت امام جمعه و جماعت و نیابت تولیت مسجد سلطانی تعیین شدند
منبع
 http://omidesaba.com/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C/

۲ نظر:

ناشناس گفت...

هنوز محرم شروع نشده هرچی لات و لمپن هستن افتادن دنبال تدارک محرم و تو هر محله ای بساط تکیه و مزاحمت برای مردم و مزاحم بانوان مجترم و لش بازی و داربست و علم اوردن و اسفند دود کردن و سیاهپوش کردن دیوار خانه های مردم ناراضی و نصب پوستر ابولفصل و حسین و اسب تیر خورده و غیره و غیره ..

هرچی روشنگران در طول سال بافته بودند تو این محرم توسط اخوندا و مداحان رشته میشه میره پی کارش متاسفانه . درد همینه و درمانش یک فیاد خونین عمومی است ... اما کی ؟

مجاهد سابق

ناشناس گفت...

تا پامون تو قیر اسلام تا زانو فرورفته ... محاله بتونیم قدم از قدم بسوی ازادی و عدالت واقعی برداریم حتی اگر با قرائت چپ یا راست یا دموکراتیک ! محاله ...

چرا محاله ؟ چون پامون تو قیر تاریخی اسلام تا زانو گیره و تا گیرهست هیچ فرقی در قرائت نیست . قرائت فقط ژسته ! کلاسه ! مرزبندی زورکی از روی استیصال و خجالته ! درست مثل خری شدیم که با طناب کلفت چندلایه مارو بستن به یه میخ طویکه اندازه تیر چراغ برق ! و ما عرعر ازادی و عدالت سرمیدهیم ! در حالیکه اول باید طناب را بازکنیم و خودمان را از میخ طویله اسلام رها کنیم و انسان بشویم و فریاد عدالت و ازادی سربدهیم تا خواب اخوند آشفته بشود و لاغیر . البته ببخشیدا اگر قرارباشه طنابمون به میخ طویله اخوند بسته شده باشه هیچ ژستی و هیچ قرائتی و هیچ درک طبقاتی و هیچ ادعایی نمیتونه مارا از چاه جهل و خرافه و قرون وسطی بیرون بیاره .

در ایران مبارزه و پیروزی بدون مرزبندی با اسلام و اخوند فریبی بیش نیست . همان آش است و همان کاسه ... و طبعا ژست  قرائت چیزی نیست جز خندق قلعه اخوند ولاغیر .

در خانه اگر کس است یک حرف بس است .



مجاهد سابق