دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۰ مرداد ۱۷, یکشنبه

عشق و سفری بی خستگی و بی تکرار اسماعیل وفا یغمائی برای امیر و ایمیلیا

 

عشق و سفری بی خستگی و بی تکرار
اسماعیل وفا یغمائی
برای امیر و ایمیلیا

***
بدون عشق هیچ زنی زیبا نیست
و هیچ مردی
حتی اگر زیباترین باشند
و چون عشق برآید و بتابد
معشوق تو زیباترین خواهد بود
و توعاشقترین
***
از گوشت گرم زنده میگریزم چرا که جغرافیای آن چند گام بیش نیست
از ساق تا سرین و از سینه تا سر
و هر آنچه در آنست
و در این محدوده نمیتوان
نه بوسه ای شایسته یافت نه کامی بایسته
و نه غزلی زنده و شعری که بی نهایت است
و تمام عمر تمام عمر تمام عمر
از جوانی تا به این قلمرو
معشوقی را ستوده ام که عشق، او را به نهایت
بی نهایت کرده است
معشوقی که به جوانی زیبا بود
وگذر سالیان او را زیباترین کرده است
تا شعر و شور مرا زنده ترین و زیباترین کند
و تمام زیبائی زیبایان جهان را در او باز یابم
و در یک بوسه او
تمام لبانی راببوسم
که در یک لب خلاصه شده
و بی نهایت اند
و پیمانه لبریز تمام شرابهای جهان

***
به جستجوئی زنده
عشق را بایست یافت
و چون یافتی بایست پرورد
چون نهالی ریشه افشان
که سر بر می آورد و در گل می نشیند
همزمان در تو و کسی که مالک او نیستی
بل عاشقانه دوستش میداری
و می شناسی اش پویان وروان
نه بر پیکرش بل بر آنچه که اوست
وگرنه زمان میگذرد و تو و او
پیکری خسته و سپری شده را در خواهی یافت
که بی عشق
سنگینی تکراری خود را
بر هر دو آوار کرده است
خفته در کنار هم
ودر دورترین فاصله ها.

***
عشق را بایست شناخت و یافت
و پرورد و ساخت
و در بی نهایت آن
سفری بی خستگی و بی تکرار
و بی پایان را آغاز کرد
وتجربه کرد و دید و بوئید
که با گذر زمان
معشوق زیباتر میشود
و عاشق که خود معشوقی دیگرست...

. هشتم اوت دو هزار و بیست و یک میلادی

هیچ نظری موجود نیست: