۱۰ مرداد ۱۳۹۷/ ۱ اوت دوهزاروهژده/مسعودعالمزاده/پاريس
اسماعيل گرامى !
زنده باشى و تندرست. تاريخ ميهن ما از تو به نيکى ياد کرده و ياد خواهد کرد. هر تهمتى رو به جان خريدى، زجر کشيدى ولى پس نکشيدى. براى اونايى که شهرتى دارن، تهمت به همون نسبت دردآورتره و بردبارى در برابرش هم سخت تر. تو از جيب و جان ديگران خرج نمى کنى، از خودت مايه ميذارى. دنيا رو اروپا و اروپا رو اونايى آدم کردن که به شون ميگن hérétique/مرتد. تو ايتاليا موزه اى هست بنام موزه ى شکنجه. بايد ديد که با اين "مرتد" ها چه ها که نکردن. تو دخمه هاى نمور، زير شکنجه، نظام ارتجاعى رو همين ها از هم دريدن. نام و يادشون گرامى. ما آزادى انديشه رو از اونا داريم.
نزديک دو سده ست که روزنامه ى فيگارو با اين جمله ى بومارشه چاپ ميشه : sans la liberté de blâmer il n'est point d'éloge flatteur بى نقد، ستايش معنا پيدا نمى کنه من هوادار اينم که توى قانون اساسى آينده صريح و بى امکان تعبير و تفسير نوشته بشه که "کوچکترين محدوديت و پى گردى براى کفر گويى نيست". اين حق شهروندى ست. هرکى هم خوشش نمياد، بکشه پشت دورى.
اون روزهاى دربدرى و هر لحظه زير دستگيرى بودن رو من با شعر هايى چون "در اين شام پليد و سرد..." گذروندم بى اونکه بدونم از کى بود. من با تو زنده ام، فرهنگ ما نيز با همين ها زنده و شکوفا خواهد شد.
چه ما باشيم و چه نه، با خط به خط اين هاست که .... گل ميدهد فرداى آزادى.
۱ نظر:
۱۰ مرداد ۱۳۹۷/ ۱ اوت دوهزاروهژده/مسعودعالمزاده/پاريس
اسماعيل گرامى !
زنده باشى و تندرست. تاريخ ميهن ما از تو به نيکى ياد کرده و ياد خواهد کرد. هر تهمتى رو به جان خريدى، زجر کشيدى ولى پس نکشيدى. براى اونايى که شهرتى دارن، تهمت به همون نسبت دردآورتره و بردبارى در برابرش هم سخت تر. تو از جيب و جان ديگران خرج نمى کنى، از خودت مايه ميذارى. دنيا رو اروپا و اروپا رو اونايى آدم کردن که به شون ميگن hérétique/مرتد. تو ايتاليا موزه اى هست بنام موزه ى شکنجه. بايد ديد که با اين "مرتد" ها چه ها که نکردن. تو دخمه هاى نمور، زير شکنجه، نظام ارتجاعى رو همين ها از هم دريدن. نام و يادشون گرامى. ما آزادى انديشه رو از اونا داريم.
نزديک دو سده ست که روزنامه ى فيگارو با اين جمله ى بومارشه چاپ ميشه :
sans la liberté de blâmer il n'est point d'éloge flatteur
بى نقد، ستايش معنا پيدا نمى کنه
من هوادار اينم که توى قانون اساسى آينده صريح و بى امکان تعبير و تفسير نوشته بشه که "کوچکترين محدوديت و پى گردى براى کفر گويى نيست". اين حق شهروندى ست. هرکى هم خوشش نمياد، بکشه پشت دورى.
اون روزهاى دربدرى و هر لحظه زير دستگيرى بودن رو من با شعر هايى چون "در اين شام پليد و سرد..." گذروندم بى اونکه بدونم از کى بود. من با تو زنده ام، فرهنگ ما نيز با همين ها زنده و شکوفا خواهد شد.
چه ما باشيم و چه نه، با خط به خط اين هاست که .... گل ميدهد فرداى آزادى.
ارسال یک نظر