...نیستی تو !سنگ گوری،گمشده
درگوشه ای از
کهکشان
درکهکشان
تا کهکشانها
نیستی تو
جسم
بیجانی،
نهان
درناکجای بی نشان خاکدانی،
در کرانی بیکران
از آسمان،
در آسمان
تا آسمانها
[چیست این عالم
نمیدانم]
سوز بودی ساز بودی،
نغمه و آواز بودی
سوز هستی ساز هستی
همچنان آواز هستی
در گلوگاه زمانها
در
زمانها
تا زمانها......
ای از آن «ناهستی» آغازکز ان شعله زد «هستی»